قلم بیداری

#کینه_بهانه_حجاب_تهیدستی_سیاسی
Канал
Логотип телеграм канала قلم بیداری
@darvishane49Продвигать
10,25 тыс.
подписчиков
407
фото
302
видео
3,42 тыс.
ссылок
باریکه ای بسوی مدنیت ح-درویشی
♻️درنگ، دوری از انگ:

...ماه رمضان بود. به اتفاق خانواده به سمت مرکز اسلامی امام علی (ع) هامبورگ راه افتادیم.

باید از منزل تا ایستگاه مرکزی، با خط ۲، هفت ایستگاه از لوتِ رُت اِشتِغاسه تا ایستگاه مرکزی مترو را طی ؛ سپس پیاده و با اتوبوس به سمت مرکز اسلامی حرکت می کردیم. این مسیر حدودا ۴۵ دقیقا زمان می برد.
آن روز، روزِ  کاری بود و واقعا خسته؛ گرسنه و تشنه بودیم. دیدن هر غذا و میوه و استنشاق بوی هر خوردنی ای، دلمان را هوایی می کرد. درست مثل غروب رمضان در اتوبوس های مشهد و ورود ناگهانی مسافری که نان سنگک و بربری در دست داشت که به محض ورود، هُرّی دل آدم می ریخت و بوی نان، آدم را دیوانه می کرد و هوس خوردنش، شعله ورتر می شد!
در اتوبوس به دلیل شلوغی مجبور به ایستادن بودیم. کمی آن طرف تر، خانمی بدون روسری و با تیپ و پوششی مثل خود آلمانی ها نشسته بود و یک دیس پر از چیزی شبیه شله زرد در دست داشت. گرسنگی چیره شده و من رو به خانمم کردم و گفتم، الان دلم چقدر میل این شیرینی کرده انگار میخواهم دلی از عزا در بیاورم و سیر از آن بخورم. این خانم محترم گویا متوجه گفتگوی ما شد و بلافاصله گفت؛ قابل نداره، بفرمایید میل کنید!

من که از شرم،  دستپاچه شده بودم شروع کردم به عذرخواهی و...گفتم من روزه ام.
گفتم ببخشید مثل این که شما هم ایرانی هستین ولی ما متوجه نبودیم؛ شرمنده شما و... از این تعارفات خودمانی .
او بلافاصله گفت؛ آره ایرانی ام. حتما شما هم به مسجد می روید؟ من هم دارم می روم نماز مغرب و عشا را در مسجد بخوانم و در مراسم بعداز افطار شرکت کنم! از کلمه ( شما هم..‌) فهمیدم که مقصدمان یکی است.
تعجب کردم و پرسیدم: بدون روسری در بخش خانم ها به شما  اجازه می دهند به مسجد تشریف ببرید؛ آخر من خودم مجری مراسم هستم و...؟
گفت آره تا حالا مشکلی نبوده ولی من به احترام مسجد، هر وقت به آنجا می روم، روسری و چادر نماز ( غیر مشکی)  هم به همراه خود می برم.

رسیدیم ایستگاه نزدیک مسجد و پیاده شدیم. این خانم دیس حلوایش را گذاشت روی صندلی انتظار ایستگاه و  روسری و شَمَد ( چادر نماز) خود را پوشید و همراه هم به سمت مسجد رفتیم. از رفتار این خانم چه احساس خوبی به همه ما دست داده بود. در حقیقت این اتفاقات نشانگر آن است که گرچه یک ایرانی، جلای وطن کرده است اما هنوز مرزهای فرهنگی خویش را حفظ کرده است. این بحث نیازمند تحلیل و واشکافی مفهوم دیاسپورا * است؛ مفهومی که متضمن تلاش یک ملیت حداقلی در بین ملت سرزمین مقصد برای حفظ مفاهیم و سلوک فرهنگی خویش در جغرافیا و سرزمین غریبه و بیگانه است. تلاش هایی که مبتنی بر پذیرشِ کم رنگی مرزهای جغرافیایی است؛ مفهومی که بعد از جنگ جهانی دوم، کم رنگ و کم رنگتر شده بود ولی ترامپیست ها مجددا آن را پررنگ کردند.

در راه  ضمن عذر خواهی و اخذ رخصت، از او پرسیدم که شما به این حضور و به تاثیر این خیرات و حفظ نمادهای خرده فرهنگ کشورت واقعا معتقدید و از سر ارادت این کارها را می کنید یا یک نوع دلخوشی، مانور، ظاهرگرایی و یا تولید حسی نوستالژیکی مبهم است؟!

گفت: نه تنها ارادت بلکه از روی عشق است!!!
گفتم: چرا؟
گفت: عشق که دلیل نمی خواهد! آخر من یک مسلمان شیعه ایرانی و معتقدم‌.

من جوابی جز سکوت و تعظیم نداشتم. در درونم درنگی کردم تا انگی در ذهنم شکل نگیرد. این رفتارها است که فرد را بین مفاهیم زوجی(خودیت/غیریت) و (مرز/بی مرزی)  و (گلوبال/لوکال) معلق نگه می دارد و مفاهیم جدید گلوکالیشن و جهانوطنی را تولید می کند.
به خود گفتم بی شک باور عمیق به خدا و اصل دین، برتر از خیلی چیزها است حتی نوع پوشش! نمی شود با فقدان یک متر پارچه، کسی را فاقد باور، بی اعتقاد و غیر عفیف فرض کرد مگر این که کسی یا گروهی به تهیدستی و یا کینه سیاسی مبتلی شده باشند و از فرط استیصال و غرق شدن در مغالطه، بین حجاب و عفاف، رابطه مستقیم برقرار و این مغالطه را بهانه ی تهدید خلق کرده باشند! غافل از این که: نمی توان گفت:
هر بی حجابی، بی عفاف و بی باور است.
بلکه گزاره های درست این است که گفته شود:
۱_برخی بی حجاب ها، عفیف ( و باورمند) اند.
۲_ برخی بی حجاب ها، عفیف ( و باورمند) نیستند
۳_ برخی با حجاب ها، عفیف ( و باورمند) اند
۴_ برخی با حجاب ها عفیف ( و باورمند) نیستند.
پس قبولِ رابطه مستقیم و برابر بین( حجاب و عفاف) و ( بی حجابی و بی عفتی) ، منطقا و شرعا درست نبوده و در عالم واقع نیز اینجنین نبوده و نیست.
دین، ارتباطی است ریسمانی از دل فرد به خدای( آفریدگار و پروردگار) خویش ؛ بقیه رفتارها، حواشی است.

#حجاب_عفاف_بیحجابی
#خدا_انسان_دل_توجه
#کینه_بهانه_حجاب_تهیدستی_سیاسی

ابراهیم مهرابی
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
------------
https://t.center/darvishane49
♻️درنگ، دوری از انگ:

...ماه رمضان بود. به اتفاق خانواده به سمت مرکز اسلامی امام علی (ع) هامبورگ راه افتادیم.

باید از منزل تا ایستگاه مرکزی، با خط ۲، هفت ایستگاه از لوتِ رُت اِشتِغاسه تا ایستگاه مرکزی مترو را طی ؛ سپس پیاده و با اتوبوس به سمت مرکز اسلامی حرکت می کردیم. این مسیر حدودا ۴۵ دقیقا زمان می برد.
آن روز، روزِ  کاری بود و واقعا خسته؛ گرسنه و تشنه بودیم. دیدن هر غذا و میوه و استنشاق بوی هر خوردنی ای، دلمان را هوایی می کرد. درست مثل غروب رمضان در اتوبوس های مشهد و ورود ناگهانی مسافری که نان سنگک و بربری در دست داشت که به محض ورود، هُرّی دل آدم می ریخت و بوی نان، آدم را دیوانه می کرد و هوس خوردنش، شعله ورتر می شد!
در اتوبوس به دلیل شلوغی مجبور به ایستادن بودیم. کمی آن طرف تر، خانمی بدون روسری و با تیپ و پوششی مثل خود آلمانی ها نشسته بود و یک دیس پر از چیزی شبیه شله زرد در دست داشت. گرسنگی چیره شده و من رو به خانمم کردم و گفتم، الان دلم چقدر میل این شیرینی کرده انگار میخواهم دلی از عزا در بیاورم و سیر از آن بخورم. این خانم محترم گویا متوجه گفتگوی ما شد و بلافاصله گفت؛ قابل نداره، بفرمایید میل کنید!

من که از شرم،  دستپاچه شده بودم شروع کردم به عذرخواهی و...گفتم من روزه ام.
گفتم ببخشید مثل این که شما هم ایرانی هستین ولی ما متوجه نبودیم؛ شرمنده شما و... از این تعارفات خودمانی .
او بلافاصله گفت؛ آره ایرانی ام. حتما شما هم به مسجد می روید؟ من هم دارم می روم نماز مغرب و عشا را در مسجد بخوانم و در مراسم بعداز افطار شرکت کنم! از کلمه ( شما هم..‌) فهمیدم که مقصدمان یکی است.
تعجب کردم و پرسیدم: بدون روسری در بخش خانم ها به شما  اجازه می دهند به مسجد تشریف ببرید؛ آخر من خودم مجری مراسم هستم و...؟
گفت آره تا حالا مشکلی نبوده ولی من به احترام مسجد، هر وقت به آنجا می روم، روسری و چادر نماز ( غیر مشکی)  هم به همراه خود می برم.

رسیدیم ایستگاه نزدیک مسجد و پیاده شدیم. این خانم دیس حلوایش را گذاشت روی صندلی انتظار ایستگاه و  روسری و شَمَد ( چادر نماز) خود را پوشید و همراه هم به سمت مسجد رفتیم. از رفتار این خانم چه احساس خوبی به همه ما دست داده بود. در حقیقت این اتفاقات نشانگر آن است که گرچه یک ایرانی، جلای وطن کرده است اما هنوز مرزهای فرهنگی خویش را حفظ کرده است. این بحث نیازمند تحلیل و واشکافی مفهوم دیاسپورا * است؛ مفهومی که متضمن تلاش یک ملیت حداقلی در بین ملت سرزمین مقصد برای حفظ مفاهیم و سلوک فرهنگی خویش در جغرافیا و سرزمین غریبه و بیگانه است. تلاش هایی که مبتنی بر پذیرشِ کم رنگی مرزهای جغرافیایی است؛ مفهومی که بعد از جنگ جهانی دوم، کم رنگ و کم رنگتر شده بود ولی ترامپیست ها مجددا آن را پررنگ کردند.

در راه  ضمن عذر خواهی و اخذ رخصت، از او پرسیدم که شما به این حضور و به تاثیر این خیرات و حفظ نمادهای خرده فرهنگ کشورت واقعا معتقدید و از سر ارادت این کارها را می کنید یا یک نوع دلخوشی، مانور، ظاهرگرایی و یا تولید حسی نوستالژیکی مبهم است؟!

گفت: نه تنها ارادت بلکه از روی عشق است!!!
گفتم: چرا؟
گفت: عشق که دلیل نمی خواهد! آخر من یک مسلمان شیعه ایرانی و معتقدم‌.

من جوابی جز سکوت و تعظیم نداشتم. در درونم درنگی کردم تا انگی در ذهنم شکل نگیرد. این رفتارها است که فرد را بین مفاهیم زوجی(خودیت/غیریت) و (مرز/بی مرزی)  و (گلوبال/لوکال) معلق نگه می دارد و مفاهیم جدید گلوکالیشن و جهانوطنی را تولید می کند.
به خود گفتم بی شک باور عمیق به خدا و اصل دین، برتر از خیلی چیزها است حتی نوع پوشش! نمی شود با فقدان یک متر پارچه، کسی را فاقد باور، بی اعتقاد و غیر عفیف فرض کرد مگر این که کسی یا گروهی به تهیدستی و یا کینه سیاسی مبتلی شده باشند و از فرط استیصال و غرق شدن در مغالطه، بین حجاب و عفاف، رابطه مستقیم برقرار و این مغالطه را بهانه ی تهدید خلق کرده باشند! غافل از این که: نمی توان گفت:
هر بی حجابی، بی عفاف و بی باور است.
بلکه گزاره های درست این است که گفته شود:
۱_برخی بی حجاب ها، عفیف ( و باورمند) اند.
۲_ برخی بی حجاب ها، عفیف ( و باورمند) نیستند
۳_ برخی با حجاب ها، عفیف ( و باورمند) اند
۴_ برخی با حجاب ها عفیف ( و باورمند) نیستند.
پس قبولِ رابطه مستقیم و برابر بین( حجاب و عفاف) و ( بی حجابی و بی عفتی) ، منطقا و شرعا درست نبوده و در عالم واقع نیز اینجنین نبوده و نیست.
دین، ارتباطی است ریسمانی از دل فرد به خدای( آفریدگار و پروردگار) خویش ؛ بقیه رفتارها، حواشی است.

#حجاب_عفاف_بیحجابی
#خدا_انسان_دل_توجه
#کینه_بهانه_حجاب_تهیدستی_سیاسی

ابراهیم مهرابی
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
------------
https://t.center/darvishane49