#داستان_کوتاه ❗️اینجا هیچ کلاسی اجباری نیست
داستانی از کلاس
#دختران مکتب اسلامی
🔻▫️خب بچهها کتاب ریاضیتون رو آماده کنین تا با هم حل کنیم
▪️خانم ما خودمون تو خونه حل کردیم تازه زنگ اول هم با هم اشکالاتمون رو حل کردیم، بعدش هم ریاضیمون عقب نیست که!
▫️خب پس دوست دارین چه درسی کار کنیم که عقب هم باشه؟!
▪️میشه یکم فکر کنیم؟!
▫️بله که میشه، من منتظرم
😊 یکی از بچهها گفت:
▪️خانم میشه به من املا بگین؟!
▫️آره میشه عزیزم دفترت رو آماده کن ... بچهها بقیهتون نمیخواید املا بنویسین؟!
▪️نه خانم ما میخوایم کتاب نگارشمون رو کار کنیم.
🔹کتاب فارسی رو باز کردم تا شروع کنم به املا گفتن. احساس کردم زیاد حال خوبی نداره و با بی رغبتی دفترش رو ورق میزنه تا یه صفحهی خالی پیدا کنه و سیاهش کنه!
▫️چیزی شده؟ دوست نداری املا بنویسی؟ اصلا میخوای ما هم با بقیهی بچهها نگارش کار کنیم؟!
▪️نه من املا دوست دارم ...
🔹و با بی حالی نگاهم میکنه... احساس میکنم از چیزی ناراحته!
▫️میخوای به من بگی چی شده؟!
▪️آخه مگه ما
#آدم نیستیم؟! مگه
#اختیار نداریم؟!
▫️چرا عزیزم هم انسانی هم اختیار و
#کرامت داری... حالا چی شده مگه؟!
▪️نه دیگه من اختیار ندارم و گرنه که مجبور نبودم این کتابا رو...
حرفش را میخورد!
🔹همان چهار، پنج نفری که دورم حلقه زدهان با دقت به مکالمهی ما گوش میدن.
▫️بگو دیگه مگه چی شده؟!
▪️اگه من آدمم و اختیار دارم و به قول خودتون
کرامت دارم، پس چرا باید
#آموزش_و_پرورش برای من تعیین تکلیف کنه و مجبورم کنه که این کتابا رو بخونم؟!
اصلا مگه این کتابا چی داره توش؟! هیچی نداره... ما که
#گلستان میخونیم و درس زندگی یاد میگیریم، دیگه چرا باید این
#فارسی رو بخونیم؟!
🔹حرفش حق بود!
جوابی نداشتم... چشماش پر از شکایت و ناراحتی بود
کتاب رو برداشتم و مطالبش رو نگاهی کردم... هیچی نداشت! هیچی!
واقعاً برای بچهای با این درک و فهم، خوندن این کتابا عذابه!
حالا دیگه صدای همکلاسیهاش هم در اومده بود و صحبتهای دوستشون رو تایید میکردن!
#کتاب_فارسی رو بستم و گذاشتم کنار!
با تعجب نگاهم میکردن...
▪️خانم دیگه نمیخواید املا بگید؟!
▫️چرا اتفاقا میخوام بگم، کدومهاتون دوست دارین املا بنویسید؟!
همشون داوطلب شده بودن!
▫️مگه شما نمیخواستید نگارش کار کنید؟!
▪️نه ما هم میخوایم املا بنویسم، فقط برگه نداریم...
▫️اینکه اشکالی نداره عزیزم خودم بهتون برگه میدم
🔹دفترم رو برداشتم و برای چهار نفرشون برگه کَندم.
از اینکه بهشون برگه داده بودم بُهت زده بودن!
باورشون نمیشد یه معلم اینجوری رفتار کنه.
یکی از بچهها گفت:
▪️بچهها من اول برگه بسم ا... مینویسم تا خدا هم کمکم کنه
☺️ ▫️آره راست میگی ها ما هم مینویسم!
🔹چه توکل قویای دارند... نگفت مینویسم شاید خدا کمکم کنه، گفت مینویسم تا خدا کمکم کنه یعنی
#یقین داره!
چقدر غبطه میخورم به این اعتقاد!
🔹و چقدر معلمهای خوبیاند این بچهها!
▪️خانم میشه بریم توی حیاط املا بنویسیم؟! آخه اینجا سر و صدا زیاده...
▫️آره اتفاقا حیاط بهتره، وسیلههاتون رو جمع کنید بریم...
▪️آخیییش، آدم این بیرون قشنگ میتونه نفس بکشه و تمرکز کنه.
🔹خندهام میگیره...آخه املا نوشتن هم تمرکز میخواد؟!
داخل کیفم رو نگاه میکنم، الحمدلله امروز کتاب حاج آقا تبریزیان رو آوردم با خودم ...
▫️گوشت فواید زیادی دارد...
▪️خانم چی دارید میگید؟!
😳 ▫️مگه نگفتید دوست ندارید کتابهای آموزش و پرورش رو بخونید؟! خب منم از اون کتابا بهتون املا نمیگم!
▪️وای خانوم شما خیلی خوبید
😍▫️نه به خوبی شما فرشتهها
☺️ خب حالا بقیهش رو بنویسید...
خوردن گوشت باعث حُسن خلق میشود...
▪️خانم خلق ینی همون گلو؟!
▫️نه عزیزم چه ربطی به گلو داره؟!
😐▪️خب مگه به اینجا (گلوش رو نشون میده) نمیگن خلق؟!
▫️️نهههه اون اسمش حَلقه
😂 حسن خلق یعنی خوش اخلاقی
😊▫️هر کس ۴۰ روز، گوشت نخورد عقلش فاسد میشود!
▪️️وای خانم، ما اصلا
#گوشت دوست نداریم یعنی اگه نخوریم عقلمون فاسد میشه؟!
▫️️آره عزیزم
▪️️خب پس از این به بعد سعی میکنم بخورم...(این رو آهسته زیر لب زمزمه میکنه)
▫️خب بچهها یه صفحه نوشتید کافیه دیگه!
▪️️نه خانم تو رو خدا یه کم بیشتر بگید ما بازم میخوایم از گوشت بدونیم!
▫️واقعا دوست دارین بازم بنویسید؟! مگه دستهاتون خسته نشده؟!
▪️️چرا خسته شده ولی این کتابه خیلی باحاله همش چیزای جدید یاد میگیریم...
🔹باز هم به این روحیه غبطه میخورم...
🔹#طب_اسلامی➕ مکتب اسلامی تحقق نظام توحید در ساختار تزکیه و تعلیم
🆔@daroshefaenarjeskhatoon313