«برادر غرق خون و برادر بیقرار» کیست؟
# محمد قرایی (م_شوق)
#برادر_غرق_خونه! برادر کاکلش آتشفشونه!....
این چکامة شاعر و مبارز هموطنمان،
#اصلان_اصلانیان، که با صدای پرسوز
#شجریان خوانده شده سالهاست که هر ایرانی را برای برخاستن و مبارزه کردن می انگیزد.
ابتدا خوب است یادی از همین شاعر انقلابی بکنیم
ابوالحسن اصلانیان معروف به اصلان اصلانیان، سال ۱۳۲۴ در شهر قم متولد شد. تا کلاس چهارم ابتدایی در مدرسهٔ شبانه تحصیل کرد. پس از آن در کارخانهٔ کبریتسازی در جنوب تهران مشغول به کار شد و درس را رها کرد. او در ابتدای جوانی به فعالیتهای سیاسی علیه حکومت محمدرضا پهلوی روی آورد و به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران پیوست. وی از دوستان نزدیک امیرپرویز پویان از بنیانگذاران سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و سعید سلطانپور شاعر، نمایشنامهنویس و فعال سیاسی چپگرا بود. او به دلیل فعالیتهای سیاسی، مدتی به زندان افتاد. پس از آنکه امیرپرویز پویان در محاصرة ساواک جان باخت، اصلان اصلانیان به یاد او شعری با عنوان «شبنورد» سرود و آن را در پنجمین شب از شبهای شعر گوته خواند، که به سرشناسترین اثر او نیز تبدیل شد. پس از آن در بحبوحهٔ انقلاب ۱۳۵۷ ایران، # محمدرضا_لطفی بر روی این شعر آهنگسازی کرد و توسط محمدرضا شجریان اجرا و در مجموعة چاووش ۲ منتشر شد. این تصنیف با نامهایی نظیر: «تفنگم را بده»، «چهرة میهن سیاهه» و «برادر بیقراره» نیز شناخته میشود.»
او از اعضای باسابقة
#کانون_نویسندگان ایران بود و تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷ در زمینة ادبیات و سیاست فعال بود، اما پس از آن گوشهگیر شد، با این حال همچنان به نوشتن ادامه داد. و سرانجام در آبان ۱۳۹۷ درگذشت.
اما حالا بگذارید به این چکامه که هزار حرف از دیروز و امروز دارد نگاهی بیندازیم:
این شعر به سالهای سیاه دیکتاتوری شاه اشاره میکند. شبی که چهرة میهن سیاه بود.
شبی که نشستن در سیاهها گناه بود.... و از همین رو سازمانهای پیشتاز مجاهدین و فداییان برخاستند. در سیاهکل و در درگیریهای با ساواک شاه خون دادند و در سی فروردینها و چهار خردادها مقابل جوخه های تیرباران ایستادند...
درست در همان زمانها غیر از چند روحانی مثل طالقانی و گنجه ای وو... بقیه ی روحانیت ایران در سکوت مطلق به سر میبرد و بلکه در برابر شاه در حرم امام رضا سر تعظیم فرود می آوردند. اما این پیشتازان
#مجاهد و فدایی. آن
#پویان ها و
#احمدزاده ها و
#جزنی ها و
#رضایی ها و بزرگان بنیانگذار مجاهدیین گفتند: «تفنگم را بده تا ره بجویم.... که هر که عاشقه پایش به راهه»
چرا که در زندانها و در زیر شکنجه های ساواک و در هر شهر و دیار «برادر بیقراره... برادر شعله واره
برادر دشت سینه ش» از خون جوانان وطن پر داغ و پر «لاله زاره.»
بله آن دلاوران در سکوت مرگبار آریامهری و در روزهایی که
#رجایی ها و
#ربانی ها و
#کروبی ها در برابر سرهنگهای ساواک جاوید شاه و سپاس شاهنشاها گفتند، و جلوی بازجوها دست بلند کردند و گفتند من نادم هستم.... « شب و دریای خوف انگیز و توفان» رژیم ستم شاهی را برنتافتند و با اندیشه های مبارزة مسلحانه که اندیشه ی راهگشای
#حنیف_نژادها و پویانها برای آزادی بود گفتند: «برایم خِلعت و خنجر بیاور.. که خون میبارد از دلهای سوزان»
بله! آنها خطاب به همة جوانان و مردم میهن ندا دادند که برخیزید که در سراسر ایران مردم زیر ستم هستند . و صلا در دادند به همه ی ایرانیان که « توکه با عاشقان درد آشنایی.. تو که همرزم و همزنجیر مایی... ببین خون عزیزان را به دیوار... بزن شیپور صبح روشنایی» ..
و اینچنین بود که راه مبارزة ملت ایران باز شد تا صبح روشنایی آزادی بیاید.
اما حالا چهل و دو سال از آن ترانه و آن سال که این ترانه منتشر شد می گذرد. آن صبح روشنایی چه شد؟ توسط خمینی به شب تیره روزی سیاه تری تبدیلی شد. بله چهره ی وطن بسیار سیاه تر شد.
و همچنان برادرها و اینبار خواهرها ی ایران در مبارزه با این رژیم به خون کشیده شدند. بله همچنان برادر غرق خون شد.،» و به قول ترانة دیگری از شجریان دلا تا این شب خونین گذر کرد چه خنجرها که از دلها گذر کرد... چه اعدامها در سال 60 به دستور خمینی و رفسنجانی و خامنه ای و همة آخوندها(همان نادمان زمان شاه و همان دم فروبستگان به منبر خزیده و تسلیم در برابر
#شاه) صورت گرفت.
چه طنابها که بر گلوهای سی هزاران سربه دار حلقه نشد. چه قیامها که سرکوب شد. چه نداها و چه سهرابها و چه ریحانه ها . چه اشرفها که در خون تپید. با بمب و موشک و .....
بله! در همة این سالها... همچنان «برادر، غرق خونه. برادر، کاکُلش آتشفشونه..» و حالا اگر شادروان اصلانیان می بود شاید می نوشت که چه بسیار بیشتر خواهرانم غرق خونند.....