بیشترِ بزرگترها وقتی کودکان از آنها سؤالهای علمی میپرسند، به نحوی سعی میکنند آن را از سر خود باز کنند. کودکان میپرسند چرا خورشید زرد رنگ است؟ رویا دقیقاً چیست؟ یک چاله را تا چه عمقی میتوانیم حفر کنیم؟ روز تولد جهان کِی بود؟ چرا پاهای ما انگشت دارد؟
معلمان و والدین زیادی هستند که این پرسشها را با ناراحتی و تمسخر پاسخ میدهند، یا به سرعت موضوع بحث را عوض میکنند. هیچگاه در تمام عمرم نفهمیدم چرا بزرگسالان باید جلوی یک بچهی پنج ساله وانمود کنند که همه چیز را میدانند. چه ایرادی دارد بپذیریم که بعضی چیزها را نمیدانیم؟
کودکان به زودی میفهمند که چنین سؤالاتی بیشترِ بزرگترها را آزار میدهد. چند سؤال دیگر مثل این کافی است تا بچهی دیگری به جمع کودکانی که از علم زده میشوند اضافه شود.
پاسخهای خیلی بهتری هم هست. اگر پاسخ سؤالی را میدانیم، سعی میکنیم برای کودک توضیح دهیم. اگر هم نمیدانیم، میتوانیم به یک دانشنامه یا کتابخانه مراجعه کنیم. یا میتوانیم این را به کودک بگوییم: «من جواب سؤالت را نمیدانم. شاید هیچ کسی نداند. اما شاید روزی وقتی بزرگ شدی، تو اولین کسی باشی که آن را میفهمد.»
کارل سِیگن
@daneshhamegani