«جهان خواستی یافتی خون مریز
مکن با جهانداریزدان ستیز»*
این را ایرج به برادرش تور میگوید، اندکزمانی پیش از به قتل رسیدنش به دست تور.
در آنچه ایرج آنی پیش از بهقتلرسیدنْ به برادرش میگوید رازی است، رازی که همزبانی دارد با فهم خاصی که فردوسی در تأملات شخصیاش در خلالِ روایتها دربارهٔ قدرتداشتن و اعمالکردنِ قدرت بازتاب داده است، رازی درباب آفتهای قدرت و قدرتداری.
در داستان پادشاهی فریدون، آنجا که دو پسر بزرگ فریدون از نحوهٔ تقسیم جهان به دست پدر به خشم آمدهاند و قصد حمله به ایران دارند، ایرج برای پیشگیری از جنگ و کشتار به نزد برادرانش میرود و میکوشد با گفتوگو و واگذاری پادشاهی خود به برادران، راه دیگری ــ جز راه جنگ و خونریزی و در پیاش سلسلهٔ ناگسستنی خونخواهی و انتقام ــ را بر صفحه رخدادهای آینده بگشاید.**
ایرج درست پیش از آنکه تور «خنجر از موزه» بیرون آورد و برادر را به خاک و خون کشد، به تور از قدرت افسارگسیختهای میگوید که چون اعمال شود، ماهیتش را برملا و دارندهاش را بدنام میکند: «مکن خویشتن را ز مردمکُشان»
و از او میپرسد:
پسندی و همداستانی کنی
که جان داری و جانستانی کنی؟
میازار موری که دانهکش است
که او نیز جان دارد و جان خَوش است
و به او هشدار میدهد:
مکش مر مرا کِت سرانجام کار
بپیچاند از خون من کردگار...
جهان خواستی یافتی خون مریز
مکن با جهانداریزدان ستیز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*دفتر یکم، پادشاهی فریدون، ص۵۳۳
**اینکه چرا ایرج در بازکردن راهی دیگر ناکام میماند و چرا تور را خشمگینتر میکند (که از سویی مرتبط است با وجهِ عمیقترِ خشمِ سلم و تور و از سوی دیگر به منش ایرج)، بماند برای یادداشتی دیگر.
https://t.center/daftarebastan