عشقت آموخت به من رمز پريشانی را
چون نسيم از غم تو بي سر و سامانی را
بوي پيراهنی ای باد بياور ، ور نه
غم يوسف بكشد ، عاشق كنعانی را
دور از چاک گريبان تو آموخت به من
گل من غنچه صفت، سر به گريبانی را
آه از اين درد كه زندان قفس خواهد كشت
مرغ خو كرده به پرواز گلستانی را
ليلی من ! غم عشق تو بنازم كه كشی
به خيابان جنون، قيس بيابانی را
اينك آن طرف شقايق، دل من مركز سوزش
داغ بر دل بنهد لالهٔ نعمانی را
همه ، باغ دلم آثار خزان دارد، كو ؟
آن كه سامان بدهد اين همه ويرانی را
#حسین_منزوی☕️ @coffee_damoon