#مجله #کافه_داستان 7 دیماه 1394 – بخشهایی از
داستانهای کوتاه، نشریه اینترنتی
کافه داستان – شماره سوم
قبل از اینکه گزیده این
داستان کوتاه را بخوانید، پیشنهاد میدهم که
داستان کوتاه سفید کبود نوشته نیلوفر نیکبنیاد را در این شماره
کافه داستان بخوانید. این گزیده نقطه اوج
داستان است.
...الان میرسیم. بعد دو تا بیل برمیداریم. نه نه، تو حالت خوب نیست. برو تو. اصلا خودم کولت میکنم. برو چایی بذار. یا نه. بشین توی تراس. تکیه میدمت به دیوار. بعد فقط من رو نگاه کن. کج کج نه ها. بعد من بیل برمیدارم و یه چاله درست حسابی گوشه سمت راست جلوی انباری کنار تانکر میکنم. چپ و راستش که فرق نداره؟ خودت دیشب توی نامهات نوشته بودی "فقط حیاط خونه مادرم". بعدش تا من دست و صورتم رو بشورم تو هم یه انگشت بکن توی گلوت اون قرصهای بی صاحاب رو در بیار. بعدش دوتایی میریم توی چاله میخوابیم. خودم با دست خاکارو میریزم رومون که یهو گاو نر محبوبه خانم نیاد چشمش بیفته بهت و زبونشو بزنه به تن قشنگت. خوبه دیگه. مگه نه؟ دیدی حالا من خیلی هم شوهر بدی نیستم؟ این چند وقت درست حسابی کنارت نبودم ولی به جاش از الان تا ابد پیشتم. خوبه خوشگل خانم؟ حالا یه کوچولو بخند. بخند دیگه. اصلا خودم برای میخونم، شاید خندت بگیره؛ "یه امشب شب عشقه همین امشبو داریم..." (از سفید کبود نوشته نیلوفر نیکبنیاد)
از شماره سوم نشریه اینترنتی
کافه داستان، بهمن 93.
جهت دسترسی به تمام مطالب این موضوع کلیک کنید:
#مجله #کافه_داستان #کافه_داستان_شماره3 #کافه_داستان_شماره3_بخش3