قیدارنویسنده: رضا امیرخانی
ناشر: افق
اشتیاق، هیجان، لذت، مدارا، سردرگمی؛ این همه حس هایی است كه با خواندن رمان رضا امیرخانی،
قیدار، تجربه خواهید كرد. اشتیاق خواندن داستانی از نویسنده «من او» و «بی وتن» بعد از 6 سال. هیجان از شروع نامتعارف داستان با فصلی تحریك كننده؛ «مرسدس كوپه ی كروك آلبالویی متالیك» و ادبیاتی شوق آور؛ «به ارواح خاك آقام می خواهم ت... نقل لوطی گری نیست. نه تاریخ ت برام مهم است، نه جغرافی ت؛ نه به پشت و روی سجل ت كاری دارم، نه زیر و روی حرف مردم...». لذت از پیش روی آرام داستان و عمق گرفتن شخصیت ها و بازی گرفتن كارگردان از كلمات. مدارا با یكنواخت شدن داستان از جایی به بعد و سردرگمی از نفهمیدن سرنوشت شخصیت اصلی داستان و اصرار نویسنده به غیب كردن او.
رمان «
قیدار» چند ویژگی مهم دارد كه آن را شاخص می كند؛ در این برهوت مردانگی و قحط فتوت، از مرام و مردی و مردانگی و جوان مردی می گوید. آدمی را تصویر می كند كه فقط به حرمت «رفاقت» پای رفیق اش می ایستد، آدمی كه معتقد است اما اعتقادش را به اطرافیان حقنه نمی كند، آدمی كه به دیگران مجال می دهد برای اشتباه و برای جبران، آدمی كه رگ گردنش برای بی غیرتی و نامردی باد می كند، آدمی كه با قوی سخت می گیرد و با ضعیف آسان... «قیدارخان» واجد همه مردانگی هاست و آن طور كه رمان تصویر می كند، محبوب اطرافیانش. او آن قدر دوست داشتنی هست كه همه را جَلد خودش كند و هر كس، از هر كجا كه رانده و مانده شود، به او پناه بیاورد.
امیرخانی حق دارد! در این قحط مردانگی و برهوت فتوت، سخت است پیدا كردن امثال
قیدار و حال كه را پیدا كرده، نباید از دستش بدهد؛
قیدار باید گم می شد تا شاید روزی دوباره پیدا شود. نویسنده ای كه فراستش را دارد كه «جانستان كابلستان»-اش بشود پاسخ به درخواست های مكرر و بی جا برای موضع گیری درباره مسائل انتخابات 88، حتما مترصد فرصتی است كه «قیدارخان» را جانی دوباره بدهد. باید منتظر ماند...
#گزینه_1 |
#قیدار