☘یه دلیل افسردگی زنان ایرانی!
"مرجان فرساد" را در تصاویر گوگل سرچ میکنم. حال عکسهایش خوب است. یکجا چشمهایش را بسته و دارد میخواند. بجز خوانندگی، تصویر سازی هم میکند.
نقاشیهای خوشرنگ و دلانگیز. مثل همین جلد آلبوم "گلهای آبی". با موهای سیاه و لبهای سرخ، پیراهن سپید با خالهای مشکی، یک پاپیون قرمز و انبوه گلهای خوشرنگ در پسزمینه...
تصاویر را میایم پایین. میرسم به عکسی که میخکوبم میکند. عکس زنی است که مقنعهی اداری سرش است و فقط گردی صورتش دیده میشود. زیرش نوشته "مرجان فرساد. وکیل پایه یک دادگستری".
فکر میکنم لابد یک همنامی و همشکلیِ تصادفی است. صفحه ویکیپدیایش را باز میکنم و میفهمم خودش است. قبل از اینکه از ایران برود وکیل دادگستری بوده...
چشمهایم را میبندم و به زنانِ پشت میز در ادارههای کهنه و عبوس و دلمرده فکر میکنم. حالا دیگر برایم عجیب نیست که چرا اکثرشان انقدر غمگینند.
شاید پشت این مقنعههای تیره و صورتهای بیآرایش و بیلبخند، هرکدام توی دلشان یک فرساد دارند که دلش میخواهد نقاشی بکشد، رژلب قرمز بزند، ساز دست بگیرد، چشمهایش را ببندد و آواز بخواند...
حمید باقرلو
🌻
@chehel_salegi