دنیای اینشتین – #بخش_اول
✍احمد مصدر
بیگ بنگ #آلبرت_اینشتینAlbert _ #Einstein ) متولد ۱۴مارس ۱۸۷۹ که همراه با آخرین یاداشت های علمی اش در ۱۸آوریل ۱۹۵۵بر روی تخت بیمارستان از دنیا رفت. او بیشتر بخاطر نظریه نسبیت و به ویژه برای هم ارزی جرم و انرژی شهرت دارد.
البته به نظرم نظریه نسبیت عام او و تلاشهایی که برای آزمون آن در کسوف انجام گرفت، وی را بسیار خبر ساز نمود. علاوه بر این، او در بسط تئوری کوانتوم و مکانیک آماری سهم قابل توجهی داشت. اینشتین جایزه نوبل فیزیک را در سال ۱۹۲۱ برای خدماتش به فیزیک نظری و به خصوص به خاطر تفسیر پدیده فتوالکتریک دریافت کرد. او به دلیل تأثیرات چشمگیرش، به عنوان یکی از بزرگترین فیزیکدانانی شناخته میشود که به این جهان پا گذاشتهاند. اینشتین نه در دوران دانش آموزی و نه در زمان دانشجویی خود در دانشگاه پلی تکنیک سوئیس، مورد توجه هیچ معلم و استادی قرار نگرفت. وی پس از فارغ التحصیل شدن، هیچ شغلی متناسب با تحصیلاتش پیدا نکرد و حتی نامه نگاریهای پدرش به اساتید به منظور یافتن شغلی برای پسرش در دانشگاه افاقه نکرد. او دورانی را در افسردگی به سر برد تا سرانجام به عنوان یک کارمند ساده در اداره ثبت اختراعات سوئیس مشغول کار شد. در این زمان بود که او دوباره متمرکز یکی از رویاهای دوران نوجوانی خویش افتاد : سفر با سرعت نور!
نظریه نسبیت اینشتین برای اولین بار پس از دو قرن به صورت جهشی و اساسی بدیهیات و در واقع عادات ذهنی درگیر با فیزیک نیوتنی را به چالش می کشید. هنگامیکه اینشتین گمنام در اوج هیجانات خود مقاله نسبیت را برای ژورنالهای مختلف فرستاد، هیچ جوابی دریافت نکرد.در طول این چند ماه او دوباره افسرده شد! به جرات می گویم که اگر دنیا شبیه فضای علمی و فرهنگی کنونی جامعه ما بود، اینشتین و صدها نفر شبیه او که دور از فضای آکادمیک به مفاهیم عمیقی می رسیدند، در اوج افسردگی از دنیا می رفتند و هیچگاه چیزی از خود باقی نمی گذاشتند. اما در اروپا یک فیزیکدان مشهور پیدا شد که به جای توجه به اسم و رسم و ظاهر و …، به کیفیت و عمق مقاله توجه نمود : ماکس پلانک، این فیزیکدان بزرگ در آن زمان ویراستار یکی از ژورنال های مهم در برلین به نام”سالنامه فیزیک” بود. وی مقاله اینشتین را دید و چون سواد و تخصص کافی داشت، آن را فهمید و چون انسان فهمیده و با اعتماد به نفسی بود، به جای کلمه “رقیب” به یک ” همکار” فکر کرد. به جای موقعیت خود به آینده فیزیک و علم فکر کرد! بنابراین وی مقاله اینشتین را در سال ۱۹۰۵ چاپ کرد و راه را برای توجه بقیه و شهرت انیشتین باز نمود. مقاله ای که تاریخ ساز شد!
درک نسبیت به هوش خیلی بالا نیاز ندارد. سختی فهم آن به خاطر عادت به اصول فیزیک کلاسیک است. حتی ریاضی نسبیت خاص برخلاف مدل عام آن نسبتا ساده است.مفاهیم فیزیک نیوتنی با مشاهدات روزمره ما تطابق دارد و اصول آن تطابق خوبی با احساسات ما دارد. به همین خاطر جهش به نتایج نسبیت، ذهن ما را به چالش می کشد. کسانی که به هر دلیلی انعطاف ذهنی کافی ندارند، حتی اگر هوش مناسبی داشته باشند، برای پذیرش نظرات جدید مانند نسبیت با دردسر روبرو می شوند! بیایید همچون اینشتین شده و گام به گام به سوی نسبیت پیش برویم : حتما می دانید که حرکت، نسبی است و صحبت از سرعت اجسام بدون در نظر گرفتن یک مرجع یا دستگاه مختصات بی معناست. اگر شما درون یک فضای خالی باشید، از کجا متوجه خواهید شد که ساکن هستید یا متحرک؟ مرجعی برای مقایسه وجود ندارد. در فیزیک نیوتنی همیشه یک مرجع برای سنجش سرعت در نظر گرفته می شود.
مثلا سرعت سنج خودرو، سرعت آن را نسبت به جاده ساکن نشان می دهد، در حالیکه سرعت همین خودرو نسبت به راننده آن صفر است. حتی حواس ما به طور ناخود آگاه با انتخاب مرجع، حرکت را حس می کند.هنگامی که دوستتان را ملاقات می کنید، بلافاصله با مقایسه مکان او نسبت به یک مرجع نزدیک مانند درخت، ساختمان، تیر چراغ و یا خودتان متوجه می شوید که وی به سمت شما در حال حرکت است. حتی زاویه دید یا نوک بینی و … نیز می تواند نقش یک مرجع را بازی کند. بنابراین شکی نیست که حرکت و سرعت نسبی است. حرکت نسبی حتی بدین مفهوم است که زمان حرکت با یک خودرو، تفاوتی بین اینکه من به سمت جلو می روم یا کل اشیاء پیرامون به سمت عقب می روند، وجود ندارد. البته تجربیات روزمره ما چنین تفاوتی را برای ما مهم و قابل درک می نماید. بنابراین لازم است بدانیم که ما و خودرو در حال حرکتیم و اشیاء دور و بر شامل درختان، ساختمانها و … ساکن هستند. اگر شخصی از ابتدای تولدش در یک خودروی در حال حرکت زندگی کرده باشد، چنین تفاوتی را درک نمی کند! ما نیز اگر در یک فضای خالی با یک سیارک روبرو شویم که در حال نزدیک شدن به ماست، نمی توانیم تشخیص دهیم که کدامیک در حال حرکتیم!