👁🗨
#چاغداش
۱۴۰۳/۸/۱۵
□هنرمندان قشقایی، بر کنار از هیاهو
#کامبیز_نجفی
از پرسشها و چالشهای فکری در فلسفهی هنر، یکی نیز هنر و پیوند آن با جستار تعهد است که پاسخها و تفسیرهای چندگانه را در پی دارد، از جمله گفتمانهای "هنر برای هنر" و "هنر متعهد" که باورمندان هرکدام برهانهای خود را دارند، که سخنش بسیار است و جای آنهمه گپ در این نوشتِ اندک نیست.
بازخوانی هنر اجتماعی و متعهد در قشقایی و واکاوش پیوند هنرمندان قشقایی با رویدادهای سیاسی و اجتماعی در گذشتهی تاریخی، مثلن از روزگار ماذون تا کنون، جستوجوییست پرکار و پردامنه که هنوز انجام نشده است و شاید و باشد که به انجام برسد؛ ولی در این مختصر و نگاهی گذرا به چند دههی اخیر، نخستین نمونه که به یاد میآید، گروه موسیقی گرگینپورهاست. این گروه به مایهی بستگیهای اندیشگانی، هنرمندانی با کنش سیاسی شناخته میشدند که بهویژه در سالهای انقلاب و اندی پس از آن، بودِش و کنشی چشمگیر در اجرای موسیقی سیاسی_اجتماعی داشتند. برکنار از داوری در اندیشهی سیاسی آنان، این گروه، منسجمترین و پرکارترین گروه هنری قشقایی بودند که رویکرد سیاسی_اجتماعی داشتند و از اینروی میتوان هنر آنان را در رستهی "هنر متعهد" نیز به شمار آورد و از این نگر، نخستین گروه هنری با تعهدات سیاسی_اجتماعی در تاریخ هنر قشقایی بودهاند و حتا تا کنون؛ که هرچه در پیرار و پار و دیروز و امروز مینگریم، به هیچ گروه هنری و حتا هنرمندی که فرنام هنرمند متعهد اجتماعی را بر خود بگیرد، بر نمیخوریم. حتا در ادبیات سنتی بهجز ماذون قشقایی، شاعری نامدار و کارنامهدار سراغ نداریم که در گروه هنرمندان متعهد جای بگیرد.
اگر دورها را نرویم، نخستین رویداد بزرگ در نیمسدهی اخیر، انقلاب ۵۷ بود که میتوانست بستری برای آثار هنری در قشقایی باشد، ولی بهجز گرگینپورها، در آثار اندک هنرمندان آن روزگار همچون دیگر خنیاگران و شاعران(البته اندک) آن روزگار نمودی نکرد.
رویدادهای پر مهم در تاریخ ایران و قشقایی در این نیمسده همچون انقلاب، جنگ هشتساله با عراق و پیامدهای بسیار آن، جنبش اصلاحات و رویدادهای گوناگونِ از پی آن، شورشهایی همچون شورش بنزین در آبان ۹۸، جنبش زن_زندگی_ آزادی. افزون بر این رخدادهای سیاسی، بحرانها و آسیبهای اجتماعی که قشقایی را هم در بر میگیرد همچون بیکاری، فقر، اعتیاد، فحشا، تورم، گرانی و مصائب دیگر، و سد البته رخدادها و بحرانهای ویژهی قشقایی همچون اردوی صولتهای قشقایی، ماجرای اللهقلی جهانگیری، تنش سیاسی برخی کسان و گروههای سیاسی قشقایی با نظام در دههی شست، اسکان و شهرنشینی و پیامدهای آن، چالش سنت و مدرنیته در قشقایی، کنشگریهای فرهنگی و هنری و دغدغههای نگرانزا مانند بیم بزرگ زبان مادری و چه و چه.
برای چند نمونه، در همین سالهای نزدیک به ما، جنبش زن_زندگی_آزادی رویدادی پرمهم و دراز دامن بود که ایران و ایرانیان را چند ماه بستهی خویش کرد و چشم جهانیان را به خود گرفت(موافق یامخالف)؛ جنایات اسرائیل در غزه که دل هر آزادهای در هرجای دنیا را به درد میآورد(ولی موافق یا مخالف)؛ چالش ایران و اسرائیل که برکنار از هر موضع با جمهوری اسلامی، ولی بیم خانه و مردمان خانه میرود(با اینهمه، موافق یا مخالف)؛ چالش اخیر جزیرههای خلیج فارس که نظام و موافق و منتقد و برانداز را به موضع مشترک کشانید(با اینهمه، موافق یا مخالف)؛ بحرانهای ملی همچون مسالهی حجاب(موافق یا مخالف) رخدادهای مصیبتبار ملی مانند فاجعهی غمبار معدن طبس(که اینیکی دیگر موافق و مخالف ندارد)، و تشویشهای بزرگ قومی مانند زبان و هویت و بیم زوال و امیدِ مانِش قشقایی در جهان فردا(که این یکی نیز موافق و مخالف ندارد، بلکه بیخیال و باخیال دارد)
در همهی این رویدادهای این چند سال که نامشان مرور شد، بهجز و شاید چند پست و استوریِ گذرای اینستاگرامی، چیزی سزاوار، چشمگیر و کارساز چه از نگر موافق و چه مخالف، از هیچ هنرمند قشقایی سراغی نداریم؛ چه رسد به نوشتی فرزانه در کار روشنگری، شعری شاعرانه که آینهی آه مردم، داستانی کوتاه که روایت رنج مردم، تصنیفی که جوشانِ دلان و ترانهای که مرهمانِ سرد بر زخمهای داغ، کلیپی دلگشا برای دلگیریها و نفسگیریها، نقش و نگاری بازتابانِ مردمانمان و مردمانشان یا خطی خوش برای اندوهان این مردم.
همهی اینها میدان و سنجهای بود برای آشکارگی بودش و کنش و جنبش هنرمندان قشقایی در میدان و در کنار مردمان؛ که اگر بود، یعنی ما نیز زندگانیم، وگرنه بیجنبشان و مردگان، و دریغا که نبودند.