🌺

#نهج_البلاغه
Канал
Социальные сети
Другое
Персидский
Логотип телеграм канала 🌺
@chadorihay_baRtarПродвигать
16
подписчиков
5,69 тыс.
фото
693
видео
587
ссылок
❀﴾﷽﴿❀@o0o0o00o0oO تبادلات🔃 @mim_faraji69
امام علی ع

سخن را تا نگفته‌اى در بند توست
چون گفتى تو در بندآنى
پس زبانت را
چون طلاونقره‌ات حفظ كن
چه بسا يك كلمه
نعمتى را از بين‌برده و عذابى را پيش‌آورده
#نهج_البلاغه
@chadorihay_bartar
امام على عليه السلام :
ما المُجاهِدُ الشَّهيدُ في سَبيلِ اللّه ِ بِأعظَمَ أجرا مِمَّن قَدَرَ فعَفَّ .
#كسى_كه در راه خدا جهاد كند و به #شهادت رسد، #اجرش بيشتر از آن كسى #نيست كه #بتواند گناه كند و عفّت ورزد.

#نهج_البلاغه/حکمت۴۷۴
#نهج_البلاغه_بخوانیم

- می دونستی اجرت
بیشتر از شهیده؟
#چون_دردش_بیشتر_است !

@chadorihay_bartar
برای تو که در این ظهر تابستان #چادر پوشیدی...
"جهاد ، دری از درهای بهشت است که خدا برای اولیای ویژه خود گشوده است."
#نهج_البلاغه
#حجاب

"وحید یامین پور"

#من_به_چادرم_می_بالم

@chadorihay_bartar
🔔ارزش های اخلاقی
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃

👌ﻟﺎ ﻏﻨﻲ ﻛﺎﻟﻌﻘﻞ ﻭ ﻟﺎ ﻓﻘﺮ ﻛﺎﻟﺠﻬﻞ ﻭ ﻟﺎ ﻣﻴﺮﺍﺙ ﻛﺎﻟﺄﺩﺏ ﻭ ﻟﺎ ﻇﻬﻴﺮ ﻛﺎﻟﻤﺸﺎﻭﺭﺓ.

ﻫﻴﭻ ثروتی ﭼﻮﻥ ﻋﻘﻞ

ﻭ ﻫﻴﭻ ﻓﻘﺮی ﭼﻮﻥ ﻧﺎﺩﺍنی ﻧﻴﺴﺖ😟

ﻫﻴﭻ ﺍﺭثی ﭼﻮﻥ ﺍﺩﺏ و

ﻫﻴﭻ ﭘﺸﺘﻴﺒﺎنی ﭼﻮﻥ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻧﻴﺴﺖ.
@chadorihay_bartar


#نهج_البلاغه_حکمت_54

🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
😔 @Chadorihay_bartar 😔

#کوچہ_ے_شهید...

از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین!
نامم را صدا زد گفت:
توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟
جوابی نداشتم؛
سر به زیر انداخته و گذشتم...

دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی!
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها؛
بر سر این کوچه،
حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد گفت:
سفارشم توسل بود به حضرت زهرا
و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...

به سومین کوچه رسیدم؛
شهید محمد حسین علم الهدی!
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه،
در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...

به چهارمین کوچه؛
شهید عبدالحمید دیالمه!
بر خلاف ظاهر جدی اش در عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت گفت:
چقدر برای روشن کردن مردم؛
#مطالعه کردی؟
برای #بصیرت خودت چه کردی؟
برای دفاع از #ولایت چطور؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...

به پنجمین کوچه؛
و شهید مصطفی چمران!
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با خداوند؛
از حال معنوی ام!
باز گذشتم...

ششمین کوچه؛
و شهید عباس بابایی!
هیبت خاصی داشت؛
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل؛
کم آوردم گذشتم...

هفتمین کوچه انگار #کانال بود...
بله؛
شهید ابراهیم هادی!
انگار مرکز کنترل دل ها بود؛
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود؛
که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت،
تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم؛
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...

هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند!
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود؛
پرونده های دوست داران شهدا را
#تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند.
شهید محمودوند پرونده ها را،
به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...

پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام؛
وساطت میکردند برایشان!
اسم من هم بود؛
وساطت فایده نداشت!
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...

دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام

تازه فهمیدم...
از کوچه پس کوچه های دنیا؛
بی شهدا،نمی توان گذشت!
#شهدا،گاهی،نگاهی...

#شہــــــــــدا_شرمنده_ایم
😔😔😔😔😔😔