#به_نام_تنها_خالق_هستی#عشق_پاک_من#قسمت۷۴#نویسنده مریم.ر
اومدیم به طرف ماشین ؛ یدفه دیدم محمد اومد و در ماشینو برام باز کرد
_محمد
☺️_از این به بعد بیشتر باید مواظب خودت باشی
_هرچی شما بگی
_میگم مریم بریم به خانواده هامون خبر بدیم
_خانوادهامون...
_آره
یکم رفتم توی فکر ؛ خانواده محمد که حتما خوشحال میشه اما خانواده من چی؟
😔شاید اوناهم خوشحال بشن
😊ودیگه قهروناراحتی را بزارن کنار ؛ یا شایدم خوشحال نشن
😢_محمد جان یکم زود نیست؟
_نه . چه فرقی داره
_باش هرجور خودت صلاح میدونی
وقتی رسیدیم خونه محمد دوباره اومد در ماشینو برام باز کرد
☺️_محمد عزیزم نمیخواد
محمد زنگ پایینو زد و به مادرش گفت مادر داری نوه دار میشی
😃_چی؟
😳 الهی شکر چه خبرخوبی
_چی شده پسرم؟
_بابا داری نوه دار میشی
😃_جدی؟به سلامتی
پدر و مادر محمد منو بغل کردن و بوسیدن
_مریم جون تو چه مادر قشنگی میشی
_ممنون مامان جون
☺️_عه پس من چی مادر
😕_شما هم یه پدر خیلی خوشتیپی
پدر محمد گفت
_بله درست مثل باباش
چهارتاییمون خندیدیم و اومدیم بالا
_مریم پله ها را آروم بیا بالا
_چشم
_مواظب باش
_محمد جان اینقدر حساس نشو عزیزم
_نمیشه چون تو مواظب خودت نیسی
_ای بابا
😐وقتی که اومدیم خونه ؛ دلم میخواست همین الان به مادرم بگم که اونم داره نوه دار میشه اما خیلی میترسیدم
😔_مریم
_جانم
_بنظرت بچمون دختره یا پسر
😍_نمیدونم آخه حالا خیلی زوده ؛ تو چهارماهگی مشخص میشه
😊_دلم میخواد اگه دختره شکل تو بشه
😍_اگه پسرم شد شکل تو بشه
😊_تا چهارماه دیگه طاقت ندارم من که
😬_پسر دوست داری یا دختر؟
🙂_فرقی نداره ؛ اول از خدا میخوام سالم باشه
_راستی یچیزی را از همین الان باید بگم
_بفرمایید
😊_یدونه کم . یکی دیگم میخوام
😒_محمد
😐_همین که گفتم
_حالا بزار این بیاد
_نه من سرحرفم هستم یدونه بچه کمه
_خب باشه ؛ هرچی آقامون بگه
😕_آهان حالا شد
😍_پس کاش خدا یه دختر و یه پسربهمون بده
😌 البته اول سالم باشه
_خیلیم عالی میشه
😋_عزیزم فردا باید بری سرکار
_خوابم نمیاد خواب از سرم پرید . انگار توی رویاهستم . اینکه تو کنارمی بچمون توی راهه اینا همش مثل رویا میمونه . ازدواج با تو بزرگترین آرزوی من از خدا بود
_خیلی دوست دارم محمد
_مابیشتر
عزیـــ
👑ــزتر از آنۍ
ڪھ بھ دل بنشینۍ!
😄ٺُ بھ جانم
❣ نشسٺھاے !
بھ جاے همھ آرزوهایم...
ادامه دارد
@chadorihay_bartar