Смотреть в Telegram
Forwarded from "장미빛달빛" (𝘢𝘯𝘢𝘵𝘰𝘭𝘪𝘢)
توی چشم های هم نگاه میکردیم توی چشم هاش چیزی جز آرامش نبود..همون آرامشی که منو درگیر کرده بود. چشماش آبی نبود ولی توش غرق میشدم. نگاهی بهش کردم و برای آخرین بار تصویرش رو توی ذهنم ثبت کردم میدونستم اینجا آخر کاره اون با یک اسلحه مقابل من.. کی فکرش رو می‌کرد ولی تهش به اینجا رسیدیم چون همه داستانا ته دارن اگه ته نداشته باشی داستان نیست. بهش نگاه کردم و گفتم : این روزا دور بنظر می‌رسید درست مثل تو از من ولی فراموش نکن که می‌شد برات مرد ولی حالا دارم به دستت میمیرم. اون فقط توی چشم های من نگاه کرد . و بعد صدای شلیک گلوله کل محوطه رو پر کرد.. این تمامش بود آخرین کلمات و جمله ای که از من بیرون اومد و راجب اون بود . چه مرگ آسوده ای داشتم مردن از عشق!
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств