🌺

#قسمت_نودهفت
Канал
Логотип телеграм канала 🌺
@chAdorihay_bartarПродвигать
16
подписчиков
5,69 тыс.
фото
693
видео
587
ссылок
❀﴾﷽﴿❀@o0o0o00o0oO تبادلات🔃 @mim_faraji69
#بسم_‌رب_الشـــهدا❤️

#از_راه_طلایـے_تا_عرش💛

#قسمت_نودهفت


ساعت حدودا ۹شب بود که زنگ خونه رو زدن
هممون سریع از جامون بلند شدیم دوویدیم سمت حیاط...
تا درو باز کردیم بابا رو تنها دیدیم...

خاله:اقا علی چیشده؟؟؟؟؟!!!پسرم کجاست؟؟؟😭😭

مامان:علی بچه ها کوشن،چیشده؟؟؟

بابا بدون هیچ حرفی اومد داخل...

ریحانه:شوهرخاله چیشده توروخدا بگید دق کردیم ما، داداشم کجاست؟؟؟؟😭😭😭

بابا:بریم بالا میگم.

همه تند رفتیم بالا

مامان:بگو دیگه علی چیشده؟؟

بابا:‌چی نه.
چیزی نشده....

معلوم بود که بابا داره یه چیزی رو مخفی میکنه...

خاله:اقا علی بگو توروخدا 😭

بابا:نگاه کنید...
چیزه...
قبل از اذان صبح، مثل اینکه یه اتفاقی افتاد ....چیز شد...
دشمن تیر اندازی کردن...مثلا خواستن هیجانشونو نشون بدن.....
پا امیرعباس اون وسط شکست....

یهو همه ساکت شدیم.
انگار با این حرف بابا دلشوره من بیشتر شده بود با اینکه فقط گفت پاش شکسته....

خاله:فقط پاش شکسته؟!

بابا:اره خواهر.

ریحانه:الان کجاست؟!

‌بابا:بیمارستان سوریست....
گفتن چند روزی نگه میدارن ،بعدش میارنش ایران...

خاله یهو بلند زد زیر گریه خودشو میزد...
خاله:😭😭😭چرا دروغ میگید،منکه میدونم یه چیزی شده😭😭😭

بابا:اروم باشید چیزی نشده،دعا کنید....

خاله:پس زنگ بزنید من باهاش حرف بزنم.

بابا:نهههه کجا زنگ بزنید.
نه اون جا انتن نمیده بعد میدون جنگه شما چی زنگ بزنید،کسی هم جواب نمیده.

خاله:من دلم طاقت نداره😭مگه نمیگید پاش شکسته فقط؟خب گچ میگیرن میزارنش تو هواپیما میارنش دیگه.

بابا:چی؟!
نه .من باید برم.کار داشتید زنگ بزنید.

خاله اروم رو به مامان گفت:دیدی چی شد😔دیدی دارن مخفی کاری میکنن😔امیر عباس من کجاست😭 چند بار گفتم نرو😭مادر برات بمیره،کجایی پسر😭😭😭بخدا امیر عباس من، یه چیزیش شده باشه ،من خودمو میکشم😭😭

(مامان سعی در اروم کردن خاله داشت...ولی فایده نداشت... مادره دیگه،حسش بهش .....😔😔😔😭)

(بابا بعد از حرفش تند رفت حیاط.
منم یواش پشت سر بابا رفتم حیاط که بپرسم چیشده...

من:بابا، بابا ،وایسا

بابا:چیه مریم

من:بابا چیشده

بابا:گفتم بالا که

من:نه، بابا ضایع بود دارید یه چیزی رو مخفی میکنید،به من بگید من بهشون نمیگم....

بابا:😔😔😔چی بگم مریم
😔دعا کن فقط.

بعد این حرفش تندی رفت .

(با این حرف بابا سرجام خشکم زد، دنیا رو سرم خراب شد.... اره...فقط پاش نشکسته...... یه چیز بدتری اتفاق افتاده....😔😔😔اره امیر عباس من، شهید شده...😭😭😭

با این فکرام هق هقم بلند شده بود😭😭
جلو دهنمو با دستام گرفتم نشستم زمین....
اخه چرا خدا😭من چجوری طاقت بیارم😭چجوری فراموشش کنم😭چجوری حرفاشو فراموش کنم😭
چجوری نگاهاشو فراموش کنم😭😭چجوری سربه زیریشو فراموش کنم😭چرا بعد از اینکه حسمون دو طرفه شده باید این اتفاق بیافته😔💔


#نوسینده_بانو_‌میم‌_عَین

#‌کپی_باذکر_نام_نوسینده_‌جایزاست🍃🥀
@chadorihay_bartar