🌺

#قسمت_نودشش
Канал
Логотип телеграм канала 🌺
@chAdorihay_bartarПродвигать
16
подписчиков
5,69 тыс.
фото
693
видео
587
ссылок
❀﴾﷽﴿❀@o0o0o00o0oO تبادلات🔃 @mim_faraji69
#بسم_‌رب_الشـــهدا❤️

#از_راه_طلایـے_تا_عرش💛

#قسمت_نودشش


امیرعباس حدودا دو هفته ای ایران موند،بازم رفت سوریه...

حدودا چهار ماهی میشه که امیرعباس سوریه رفت آمد میکنه
بازم همه دعا میخوندیم ،زنگ میزدیم بهش و از حالش با خبر میشدیم،و به خاله سر میزدیم...

خاله یه روز روضه حضرت زینب❤️ گرفت...ماهم از صبح رفتیم خونشون واسه کمک...

حدودای یک ماه امیرعباس سوریه میوند،روز چهارشنبه بود که زنگ زد داره میاد ایران.😍😍
ماهم صبح روز چهارشنبه رفتیم خونه خاله...مشغول پختن غذا شدیم،قرار بود بعد ظهر هم،آش نذری بدیم بیرون...

موقع بهم زدن آش،
واس امیرعباس دعا کردم...
واسه...
واس خودمون.....
که...
ڪه اگر بهم میرسیم امیرعباس سالم باشه...
اگرم نه،نمیرسیم....
که باز سالم باشه...ولی...😔💔.
....

زنگ خونه به صدا در اومد.
ایندفعه دیگه گفتم ریحانه بره درو باز کنه،که مثل دفعه پیش نشه😐.

رفتیم پایین دیدیم نه نیست،همسایه بغلی خاله ایناست😂.

شوهر خاله ،بابا و محمد هم اومده بودن.

منتظر محمد بودیم
هرچی منتظر موندیم پیداش نبود....
ساعت۳ظهر بود تصمیم گرفتیم ناهارمونو بخوریم، گفتیم شاید هنوز نرسیده...
سریع سفره ناهارو گذاشتیم وخوردیم جمع کردیم..ساعت شد ۳نیم ،نیومد،شد چهار، نیومد ،شد پنج، نیومد..

دیگه اضراب و نگرانی هممون بیشتر شده بود .گفتیم نکنه اتفاقی واسش افتاده باشه....
زنگ زدیم سوریه به همون جایی که قبلا زنگ میزدیم باهاش حرف میزدیم...
ولی هیچکس جواب نمیداد.
سه باز زنگ زدیم پشت سرهم جواب ندادن..😳😱.
خاله هی بلند میشد چادر سرش میکرد میرفت دم در هی میومد داخل...

یهو تلفن محمد زنگ خورد،جواب داد.بعد چند ثانیه رفت بیرون صحبت کنه.

تو دلم گفتم:
وا چرا رفت بیرون😳
نکنه اتفاقی افتاده😭😭
دل تو دلم نبود...
از تو کیفم تسبیح رو برداشتم،مشغول زدن تسبیح شدم...

خاله:محمد چرا یک ساعته با گوشی حرف میزنه؟!
نکنه اتفاقی افتاده

شوهرخاله:یک ساعت چیه خانوم!
الان رفت بیرون که.

خاله:
طول کشیده.
اقا بیا برو بیرون ببین کیه😔.

تا این حرفو زد صدا در حیاط اومد.
نمیدونم چیشد سریع دوییدم رفتم بیرون ،وقتی ریحانه منو دید که دارم میرم دم در ،اونم پشت سرم تند اومد

یا حضرت عباس....
چرا محمد رفت بدون اینکه چیزی به ما بگه....

نمیدونم چیشد بلند گفتم

من:یا حضرت عباس


شوهر و بابا و خاله و مامان تند اومدن پیشمون

شوهرخاله:چیشده مریم

انگار لبمو بسته بودن نمیتونستم دهن باز کنم...

ریحانه:بابا محمد‌
بابا محمد اقا ،رفتن بیرون

با این حرف، شوهر خاله و بابا سریع رفتن بیرون.

یهو خاله محکم نشست رو زمین

خاله:
یا حضرت عباس پسرمو از خودت میخامم.😭😭😭😭
یا حضرت زینب پسرمو بهم برسون😭😭

همه زده بودن زیر گریه...

دنیا رو سرم میچرخید..
تا حالا حالم انقدر بد نشده بود...
کل خونه انگار صدا میکردن امیرعباس امیرعباس....
خاله رو بهم گفت :زنگ بزن.
زنگ بزن محم بگو چی شده چرا رفت...


اصلا توان این کار هم نداشتم...

.اروم به ریحانه گفتم:
من:ریحانه برو زنگ بزن ،من نمیتونم

ریحانه:یعنی چی نمیتونییی😡 برو زنگ بزن من مامانو اروم کنم.

من:ریحانه نمیتونم میفهمی.

انگار فهمید حالمو....

دیگه صدرصد فهمید امیرعباسو دوسش دارم...😭😭

ریحانه بلند شد بردتم تو اشپزخونه گفت:
ریحانه:مریم خوبی؟؟؟؟!چت شده چرا رنگت پریده.؟؟؟؟😳😳

فقط یک حرف به من، کافی بود که اشکمو راه بندازه....
شروع کردم به گریه کردن...

من😭😭:ریحانه برو زنگ بزنه چیشدهههه
من امیر عباسو نمیخام اصلا،😭😭
فقط سالم باشه😭😭😭😭
من غلط کردم خدا😭 من نمیخامش😭
یا حضرت زینب😭😭.

ریحانه با این حرفام بغلم کرد زد زیر گریه😭😭😭
ریحانه:😭😭الهی من فدات شم.
مریم گریه نکن😭😭باشه چشم میرم زنگ میزنم،اروم باش 😔.

دووید رفت تلفنو برداشت که زنگ بزنه.

ریحانه:مریم شماره محمد چندهههه

شماررو گفتم،زنگ زد....
ریحانه:اَه برنمیداره😭😭😭

مامان:بزن دوباره ریحانه.

از دوباره شماره گرفت.
اما برنمیداشت...
من:زنگ بزن شوهرخاله یا بابام.

شماره شوهرخاله و بابارو زد اما هیچکدوم برنمیداشتن..😔


خاله:دیدی مهنوش😭😭 واسه پسرم حتما یه اتفاقی افتاده😭😭😭

مامان:😭😭دعا کن خواهر،‌ان شاالله چیزی نیشده، حتما هنوز از سوریه راه نیوفتاده.

خاله:😭😭نهههه.
دفعه های قبل هم همیشه بعد از اذان صبح ،راه میافتاد😭از همون موقعی که آشو گذاشتم رو گاز هی دلشوره داشتم،نگو دلشورم الکی نبوده😭😭😭

ریحانه:مامان بس کن هی نفوذ بد نزن.😭😭

من هنوز تو اشپزخونه بودم،
تو ظرفشویی صورتمو شستم اومدم بیرون...


ساعت هشت غروب بود اما از هیچکدوم هیچ خبری نبود...
دیگه مطمئن شده بودیم یه اتفاقی افتاده...
زنگ میزدیم اما هیچکدوم جواب نمیدادن...مجبور بودیم صبر کنیم تا خودشون بیان

#ادامه دارد....

#نوسینده_بانو_‌میم‌_عَین

#‌کپی_باذکر_نام_نوسینده_‌جایزاست🍃🥀

@Chadorihay_bartar❤️🍃