یکبار صحبت #خواستگاری_محمدرضا شد من گفتم #محمدرضا از فاصله خانه تا دانشگاه روزی #صدتا عروس میبیند ☺️ این جمله را که گفتم #محمدرضا اینقدر مسخرهبازی و بگو بخند کرد و گفت «صدتا چیه دویستتا سیصدتا، بیشتر، مامان چشمات را بستی» به #محمدرضا گفتم که وقتی بیرون میروی مگر #چشمبند میبندی که اینها را نمیبینی؟ اما #محمدرضا طفره میرفت و خیلی پیگیر شدم تا آخر گفت« مامان به خدا قسم نمیبینم,اگر من بخواهم #سربازامام_زمان شوم و با این چشمهایم صورت #امام_زمان را ببینم آیا با این #چشمهایم میتوانم آدمهای اینجوری را ببینم؟» و وقتی این حرف را زد خیلی متعجب شدم و نتوانستم چیزی به او بگویم.😔