رفتنت چون زلزله ؛ آوار می خواهد چکار ؟
سقف خانه ریخته ؛ دیوار می خواهد چکار؟
آینه در آینه غم های ِ من گل می کند
این همه رسوایی ام تکرار می خواهد چکار؟
این که از من سیری و هم می روی با دلخوری
توی چشمت خوانده ام انکارمی خواهدچکار ؟
برکه با مهتاب خود خو کرده بود دیروزها
وقتِ رفتن؛ ماندنش اصرار می خواهد چکار ؟
جانِ عاشق بی قراری می کند با رفتنت
این چنین سرگشتگی اقرار می خواهد چکار؟
عشق؛ بی پروا مرا سوزد پیاپی گرد ِ شمع
چرخش پروانه ای پرگار می خواهد چکار؟
سر فرو بردم به لاک خود به وقتِ رفتنت
بند سلولی جدا ؛ دیدار می خواهد چکار ؟
وقت رفتن چون سپاهی خسته از جنگ رقیب
این چنین مغلوب، پرچمدارمی خواهد چکار ؟!
#مهشاد_محمدی
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee