چهارم آبان ماه
چهارم آبان سالروز اجتماع پزشكان در نظام پزشكي در سال ١٤٠١ را خوب به ياد مي آورم دوستان در متني ياداوري كردند كه سالمرگ شاعر بزرگ ملت ما فريدون مشيري هم هست .فضاي مجازي با عطر شعر او در كوچه باغ پر شد .
اما چهارم آبان براي هركس كه بيش از نيم قرن زيسته باشد ياد آور حادثه ديگري هم هست اما بايد اندكي مغزش را فشار دهد تا به ياد بياورد .
در آن سالها چنين نبود همه ميدانستند ٤ ابان چه روزيست آن روز بسياري از ادارات تعطيل بودند تمام شهر آذين بسته بود در ادارات جلساتي بر گزار ميشد در هر شهر مدارس تعطيل و معلمين و محصلين دست جمعي راهي بزرگترين استاديوم ورزشي شهر ميشدند .گاه چند نفري زير دست و پا له ميشد ند . راديو و تلويزيون همه اين مراسم را زنده زنده پخش ميكردند . سر صف در همه مدارس به مناسبت اين روز بزرگ يكي از بچه ها مديحه اي ميسرود و مدير يا ناظم صحبتي ميكردند . اگر يكي از بزرگان به مناسبت اين روز بزرگ به شهر ما مي آمد در مسير موكب اش تمام شهر جمع ميشدند و پرچم هاي كوچكي را تكان ميدادند . همه جا پرشده بود از طاق نصرت هايي كه ابتدا هرساله از روي اجبار برپا ميشدند اما بعدها به صورت عادت در آمده بود و همه جا تمثال هاي اعليحضرتين با لباس رسمي نظامي ، كلاه لبه دار تاج نشان ك، از يك سو و پيزاهن ماكسي سفيد زربافت و نيم تاج در اندازه هاي مختلف از طرف ديگر نصب شده بود تا هر كدام از ما جوانان كه ان روزها قدرت و مظاهر آن را ميخوانديم مثال بارزي در پيش چشمانمان باشد . همه جا به گمان ما ساواكي ها پراكنده بودند مردان ميانه سال با كت و شلوار و كراوات و احيانا عينك دودي كه گمان ميبرديم همه چيز را زير نظر دارند . يكي هم پسر همسايه ما كه مطمئن بوديم ساواكي است حتي كيف سامسونايت هم اضافه بر انچه گفتم داشت بعدها معلوم شد در شركتي نزديك ميدان مركزي شهر كار ميكرده و چون مخالف اين مراسم بوده در مسبر به تماشا مي ايستاده !
من در تمام طول تحصيل دبستان و دبيرستان هر ساله چنين مراسمي را به خاطر مي اورم .در سالهاي اول بهانه خوبي براي دررفتن از مدرسه بود در سالهاي مياني يكي از آن مديحه سرايان سر صف بودم و در سال هاي آخر هرسال از ابتذال اين مراسم منزجر ميشدم و آن را نشانه اي آشكار از پوشالي بودن تبليغات ميشمردم . گويا دستي عامدانه در كار ترويج اين احساس در ميان مردم بود . اگر ميخواستي ديكتاتوري و سطحي بودن رژيم را نشان بدهي تاكسي را متقاعد كني بهتر از اين مراسم چيزي پيدا نميكردي .
اينها همه درست اما انچه ميخواهم بگويم اينكه در يكي از روزهايي كه آن سالها اين مراسم برگزار ميشد هيج كس نميتوانست تصور كند پنجاه سال بعد هيچ كس هيچ خاطره اي از اين همه قيل و قال نداشته باشد چنان فراموش بشود كه گويي أصلا نبوده است شاعري را به شعري به ياد مي آوريم كه بر دلها حك شده اما آن همه تشريفات ذره اي بر قلبها اثر نگذاشته است انگار نبوده است . حتى عاشقان سلطنت هم گويا از ياد برده اند . راستي فردا چه خواهد ماند ؟
https://t.center/bzyad