در مدح «انسانیت»
میدونید من از روز اولی که سر کلاس «نظریه بازیها» نشستم، این درس برام الهامبخش بود. برام جالب بود که ببینم آدمها تو «بازی»ها چطوری رفتار میکنن، برام هیجانانگیز بود که برام اثبات بشه «آدمها فقط به دنبال به حداکثر رسوندن مطلوبیتهاشون نیستن»، که انسان موجود باوقاریه! که درست فکر میکنم که همیشه «اصل بر برائته، مگه خلافش ثابت بشه».
مثلا تو یکی از همین بازیها که به نام «بازی دیکتاتور» معروفه، به دیکتاتور مثلا پنجاه هزار تومان میدن و از اون میخوان که بین خودش و یه دریافتکننده تقسیم کنه. دیکتاتور میتونه هر جوری که خواست پول رو تقسیم کنه و حتی اگه خواست همه رو برای خودش برداره. دیکتاتور میدونه که دریافتکننده نمیشناسدش و حتی اونو نمیبینه.
حالا تو همچین «بازی»ای، ما انتظار داریم دیکتاتور اگه «عقل» داشته باشه، همه پولا رو برداره و بزنه به چاک ولی خب تحقیقات نشون میدن دیکتاتورها تا سی درصد پول رو به طرف دوم میدن! قشنگ نیست؟ تو میتونی خودخواه باشی اما انصاف رو به خودخواهی ترجیح میدی؟ چرا؟ شاید چون نمیخوای تصویر خودت پیش خودت لکهدار بشه، شاید تو اون لحظه خودتو میذاری جای طرف، شاید ...
ولی همه «بازیها» انقدر بامعنا و الهامبخش تموم نمیشن. تو همین بازی وقتی قانون بازی رو تغییر دادن، دیگه آدمها انقدر دوستداشتنی نبودن. وقتی به دیکتاتورها گفته شد که میتونید تقسیم کنید ولی «حتی میتونید از دریافتکننده پول هم بگیرید»، اکثر دیکتاتورها دیگه پول رو تقسیم نکردن، ولی خب پولی هم از دریافتکننده نگرفتن!
میدونید هر بازی یه تعادلی داره، تعادل یعنی رفتاری که اکثریت از خودشون نشون میدن. تو دنیای واقعی هم گاهی تعادل یک بازی، تو همکاری نکردنه! گاهی تعادلش در دزدیهای کوچک و گاهی تعادلش در تقلب و تملق! بالا بریم پایین بیایم قوانین بازی تعیینکنندهن! مواظب قوانینمون باشیم!
پ.ن: خوندن این مقاله رو توصیه میکنم:
🔗 On the Interpretation of Giving in Dictator Games, John list.
@BourseChild