#یادداشت_دانشجوییخِس خِس سینه ی مرد خسته، که حالا دیگر گرد پیری بر روی موهایش نشسته و دستان زمختش لرزان شده، همه گواهی به خستگیهایش از روزگار می دهند. با او همکلام که می شوی، "الهی شکر"ی می گوید و از لقمه ی حلال حرف می زند و از زن و فرزندانش می گوید که او را سرفراز کردند.
اما امروز که داغدار از دست دادن بیست و چند نفر از
معدنچیان زحمت کشِ آزاد شهری هستیم، نامزدهای محترم کسب کرسی اجرائیات مملکت، حتی نکردند زمانی را صرف تسلیت به خانوده ی بزرگ
معدنچیان کنند و یا برای موج سواری (!) رسانه ای دم از مظلومیت آنها بزنند. معدنچیانی که همیشه
مظلوم بودند و چشم براه روشنای روز و پرداختی های معوقات خود، تا شرمنده ی خانواده شان نشوند.
و از قلم "الکن" من هم، همین چند کلمه بیشتر بر نمی آید! انگار من هم چندان حوصله ی "از
معدنچیان نوشتن" ندارم، هرچند همیشه از کنارشان می گذرم و چشم براهیشان را نظاره گرم.
شاید من هم می خواهم رئیس جمهور شوم!!!
#معدنچی_تسلیت#معدنچی_تسلیت#بیاد_معدنچیان_مظلوم_وطنمیادداشت از: بهنام بهرام زاد سوادکوهی
👈با بروج یادداشت هایتان را نشر دهید
@boruj 🇮🇷