کتابخانه

#کیفر
Канал
Логотип телеграм канала کتابخانه
@bookhapdfПродвигать
83,59 тыс.
подписчиков
5,38 тыс.
фото
235
видео
105
ссылок
فروشگاه لوازم کوهنوردی طبیعتگردی ریگا @regacamp هماهنگی تبلیغات در کانال @adspdf
سنگین ترین کیفری که خدایان یونانی توانستند برای سیزیف عاصی در نظر بگیرند،بیهودگی بود:تکرار ابدی کاری اجباری در شرایطی که هر نوع پیشرفتی از او سلب شده بود.
مدام سیزیف باید تخته سنگی را از یک سربالایی تیز بالا می برد همین که به نوک سر بالایی میرسید سنگ قل می خورد پایین و می افتاد توی دره.او دوباره پایین می آمد و آن را هن هن کنان بالا میبرد. فقط خدایان یادشان رفته بود که سنگ به مرور زمان سائیده میشود.زاویه ها و تیزی های سنگ که دست های سیزیف را خونین و مالین میکرد،در صد ساله ی اول مجازاتش صاف و صوف شد.گوشه کناره ها و کج و کوجی هایش در پانصد سال بعد صاف شد،طوری که ها دادن پر زحمتش جایش را به قل دادن ساده داد.
در هزاره ی بعد،تخته سنگ هی کوچک و کوچکتر شد و راه سقوطش را به طرز چشمگیری همواتر.
عاقبت دیگر به ندرت میشد اسم آن را تخته سنگ گذاشت.چیزی بیش از یک سنگریزه از آن باقی نماند.تازگی ها فکر بکری به ذهن سیزیف رسیده:سنگریزه را توی جیبش میگذارد، و با کارت اعتباری،قرص های مسکن و دارو های آرام بخش میبرد.
حالا هر روز صبح با آسانسور به طبقه ی 28 ساختمان دفترش،روی قله ی کیفر گاهش میرود، و شب ها دو باره پایین می آید.

#کیفر
#استفان_لاکنر
#داستانک

@bookhapdf
 کیفر
احمد شاملو

در اینجا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،
در هر نقب چندین حجره،
در هر حجره چندین مرد
در زنجیر...

 
از این زنجیریان،
یک تن، زنش را در تب تاریک بهتانی
به ضرب دشنه ای کشته است.


از این مردان،
یکی، در ظهر تابستان سوزان،
نان فرزندان خودرا،
بر سر برزن، به خون نان فروش سخت دندان گرد
آغشته است.

 

از اینان، چند کس،
در خلوت یک روز باران ریز،
بر راه ربا خواری نشسته اند
کسانی، در سکوت کوچه،
از دیوار کوتاهی به روی بام جستند
کسانی، نیم شب،
در گورهای تازه،
دندان طلای مردگان را می شکسته اند.

 

من اما هیچ کس را
در شبی تاریک و توفانی نکشتم
من اما راه بر مردی ربا خواری نبستم
من اما نیمه های شب ز بامی بر سر بامی نجستم .

 

در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب و
در هر نقب چندین حجره،
در هر حجره چندین مرد در زنجیر...

 

در این زنجیریان هستند مردانی
که مردار زنان را دوست می دارند.
در این زنجیریان هستند مردانی
که در رویایشان هر شب زنی
در وحشت مرگ از جگر بر می کشد فریاد.

 

من اما در زنان چیزی نمی یابم
- گر آن همزاد را روزی نیابم ناگهان، خاموش -
من اما در دل کهسار رویاهای خود،
جز انعکاس سرد آهنگ صبور این علف های بیابانی
که میرویند و می پوسند و می خشکند و می ریزند،
با چیزی ندارم گوش.

مرا گر خود نبود این بند،
شاید بامدادی همچو یادی دور و لغزان،
می گذشتم از تراز خاک سرد پست...

 
جرم این است
جرم این است

#کیفر
#شعر
#احمد_شاملو
#دکلمه

@bookhapdf