کتابخانه

پشت این پنجره شب دارد می‌لرزد
و زمین دارد
باز میماند از چرخش
پشت این پنجره یک نامعلوم
نگران من و توست
ای سراپایت سبز
دستهایت را چون خاطره‌ای سوزان در
دستان عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش‌های لبهای عاشق من بسپار
باد ما را خواهد برد
باد ما را خواهد برد

#فروغ_فرخزاد
🎙نیکی کریمی

@bookhapdf

نمی‌توانستم دیگر نمی‌توانستم
صدای پایم از انکار راه بر میخاست
و یأسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود
و آن بهار، و آن وهم سبز رنگ
که بر دریچه گذر داشت، با دلم می‌گفت:
"نگاه کن
تو هیچگاه پیش نرفتی
تو فرو رفتی"

#فروغ_فرخزاد


@bookhapdf

من از نهایت شب حرف می‌زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می‌زنم
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچهٔ خوشبخت بنگرم

#فروغ_فرخزاد

@bookhapdf

خورشید مرده بود
خورشید مرده بود و فردا
در ذهن کودکان
مفهوم گنگ گمشده‌ای داشت
آن‌ها غرابت این لفظ گنگ را
با لکه‌ی درشت سیاهی
در مشق‌های خود تصویر می‌کردند.
#فروغ_فرخزاد


@bookhapdf

نگاه کن که غم درون دیده‌ام
چگونه قطره قطره آب میشود
چگونه سایهٔ سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب میشود
نگاه کن
تمام هستیم خراب میشود
شراره‌ای مرا به کام میکشد
مرا به اوج میبرد
مرا به دام میکشد
نگاه کن...


#فروغ_فرخزاد
🎙خسرو شکیبایی

@bookhapdf

دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم
و پرستوها
در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت.

#فروغ_فرخزاد

@bookhapdf

آرزوها
خود را می بازند
در هماهنگی بیرحم هزاران
در بسته
آری؛ پیوسته بسته!
خسته خواهی شد...!


#فروغ_فرخزاد

@bookhapdf

📙 حرف‌هایی با فروغ فرخزاد
✍ م .آزاد و دیگران
٤۱ صفحه

💢 چند گفت و شنود با فروغ فرخزاد

#فروغ_فرخزاد


@bookhapdf

نمی‌توانستم، دیگر نمی‌توانستم
صدای پایم از انکار راه بر میخاست
و یأسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود
و آن بهار و آن وهم سبز رنگ
که بر دریچه گذر داشت، با دلم می‌گفت:
نگاه کن
تو هیچگاه پیش نرفتی
تو فرو رفتی.


#فروغ_فرخزاد
🪁@bookhapdf

لحظه‌ها را درياب
چشم فردا كور است
نه چراغيست در آن پايان
هر چه از دور نمايانست
شايد آن نقطه نورانی
چشم گرگان بيابانست 

#فروغ_فرخزاد

🪁@bookhapdf

❞ از دردهاىِ کوچک است که آدم‌ها می‌نالند
ضربه اگر سهمگین باشد
درد اگر بزرگ باشد
آدم خودش لال می‌شود. ❝

|#فروغ_فرخزاد

🪁@bookhapdf

🎧 دکلمه شعر
📝 آفتاب میشود
✍🏻 فروغ فرخزاد
🎙 خسرو شکیبایی
|#شعر
|#فروغ_فرخزاد

🪁@bookhapdf

آه
سهم من اینست
سهم من اینست
سهم من،
آسمانیست که آویختن پرده‌ای آنرا از من میگیرد
سهم من پائین رفتن از یک پلهٔ متروکست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره‌هاست
و در اندوه صدائی جان دادن که به من میگوید:
«دستهایت را
«دوست میدارم»

دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت

|#فروغ_فرخزاد

🎴@bookhapdf

افسوس!
من با تمام خاطره‌هایم
از خون، که جز حماسه ی خونین نمی‌سرود
و از غرور، غروری که هیچگاه
خود را چنین حقیر نمی‌زیست
در انتهای فرصت خود ایستاده‌ام
و گوش می‌کنم:
نه صدایی!
و خیره می‌شوم:
نه ز یک برگ جنبشی!
و نام من که نفس آن همه پاکی بود
دیگر غبار مقبره‌ها را هم بر هم نمی‌زند.

افسوس!
من مرده‌ام
و شب هنوز هم
گوئی ادامه‌ی همان شب بیهوده است.

|#فروغ_فرخزاد


🎴@bookhapdf

"دردی که انسان را به سکوت وا می دارد...
بسیار سنگین تر از دردیست که انسان را به فریاد وا می دارد !
و انسان ها فقط به فریاد هم می رسند نه به سکوت هم...! "



|#فروغ_فرخزاد


🎴@bookhapdf

افسوس
من مُرده‌ام
و شب هنوز هم
گویی ادامەی همان شب بیهوده‌ست...


|#فروغ_فرخزاد|



🎴@bookhapdf

سهم من
گردش حُزن آلودی در باغ خاطره هاست

و در اندوه صدایی جان دادن
که به من می گوید:

"دست هایت را
دوست می دارم"



#فروغ_فرخزاد

@bookhapdf

📝 عصیان
✍🏻 فروغ فرخزاد
67صفحه
#شعر
#فروغ_فرخزاد
@bookhapdf

افسوس
من مُرده‌ام
و شب هنوز هم
گویی ادامه ی همان شب بیهوده‌ست.


#فروغ_فرخزاد



@bookhapdf

من از زمانی
که قلب خود را گم کرده‌ام می‌ترسم
من از تصور بیهودگی این‌ همه دست
و از تجسم بیگانگی
این‌ همه صورت می‌ترسم.



#فروغ_فرخزاد


@bookhapdf