🔹شاهنامه آخرش خوش است
🔸بخش (۵)
خون گرم شیرین بر روی کالبد بیجان خسرو میریزد و کالبد را گرم و تازه میسازد . آنگاه :
پس آورد آنگهی شه را در آغوش
لبش بر لب نهاد و دوش بر دوش
به نیروی بلند آواز برداشت
چنان کان قوم از آوازش خبر داشت
که جان با جان و تن با تن بپیوست
تن از دوری و جان از داوری رست
سپس نظامی از زبان بررگان ایران که این صحنهی دردناک و شگفت انگیز را دیده اند ، میسراید که :
که احسنت ای زمان و ای زمین زه
عروسان را بدامادان چنین ده
چو باشد مطرب زنگی و روسی
نشاید کرد از این بهتر عروسی
آشکار است که واژه های احسنت و زهی که در مصرع نخست از بیتهای بالا آمده است ، مفهوم متضاد واژه را القاء میکند و شاعر از این سخن ، شماتت و سرزنش چرخ را در نظر دارد . براین پایه چنانچه به جایگاه و زمان و مقصودی که دَستانِ (شاهنامه آخرش خوش است!) باریک شویم آشکار میگردد که این مَثل پایانِ نا خوش و دردآور و تلخ شاهنامه را گوشزد کرده از مخاطب خود انتظار دارد دریابد که آنچه او انجام داده همچون پایانِ شاهنامه سرانجامی ناخوش خواهد داشت.
#گرانمایه_استاد_محمدرضا_فرزین🆔https://t.center/bonyadeferdowsitou