سنگنگارهها و گیومرت ما نویسنده و اجرا: ناشا ناصری
در این دیدار کودک و نوجوان با مفهوم سنگنگاره و خلاقیتی انسان باستانی آشنا میشود. از مهرمرد عارف کاظمپور سپاسگزاریم که اجازه دادند تا در این دیدار از آثار بینهایت زیبای ایشان بهره ببریم. @arefartgallery
*هرگونه استفاده از فیلم، محتوا و شیوهی اجرا در منشور اسطوره بدون اجازه از گروه شاهنومه ممنوع است.*
♦️کتاب جلد اول افسانه فریدون در کتابخانه بنیاد فردوسی مشهد
🔶 در #شاهنامه_فردوسیبزرگ، فرانک فرزند خود فریدون را در سه یا چهار سالگی او از چنگ ضحاک در میرباید و در کوهستان به مردی فرزانه میسپارد. روزگاری که میگذرد و فریدون در شانزده سالگی از کوه فرود میآید و به همراه مردمان و کاوه آهنگر ضحاک ستمگر را به بند میکشد. آنچه در شاهنامه نیامده است این است که در آن سالها در کوهستان بر فریدون چه گذشت و او چهکرد که شایسته جنگ با ضحاک و راهبری مردم شد. گویی حکیم توس در داستان شکوهمند خود بخشی را نانوشته برای ما به جا گذاشته است تا با تلاش خود آن را بنویسیم و بپروریم. کتاب ما داستان آن سالهای نانوشته است.
🔷کتاب #شاهنامه_فردوسی متن کامل داستانهای شاهنامه در کتابخانه بنیاد فردوسی مشهد
🔺از آغاز باید که دانی درست سرمایه ی گوهران از نخست که یزدان زناچیز چیز آفرید بدان تا توانایی آمد پدید در آغاز می باید چهار آخشیج (عنصر)را بشناسی تا به راز آفرینش پی ببری که پروردگار از نیستی ؛هستی آفرید و بدین سان توانایی خویش را آشکار نمود.
🔺فراهم آوردن شاهنامه
🔺پیشکسوتان ،برو بار باغ دانش را بسیار رفته اند،من تاب و توان برآمدن بر درخت برومنددانش را در خود نمیبینم ،تنها خواستارم در سایه ی این نخل تناور از گزند در امان بمانم و با سرایش ««نامورنامه خسروان»»بر شاخه آن جایگاهی سازم تا در گیتی جاودان بمانم .این نوشتارها افسانه و دروغ زمانه نیست .اگر خرد پذیرایش نیست از راه رمز و نماد آن را آشکار گردانید . 🔺کاوه آهنگر چون کژی و ستم ضحاک رابه خردمندی دریافت برشاه تازی شورید،چرمه آهنگری برافراشت مردمان را گرد آورد و سوی فریدون شتافت. فریدون برنماد آگاهی و آزادگی ایرانیان گوهر و دیبای سرخ و زرد آویخت و آن را درفش کاویانی خواند. هرگاه آزادی و منش ایرانیان آماج ازخواهی و خود پرستی انیرانیان قرار می گرفت برفراز درفش شاه و پهلوانان افراشته می شد و ایرانیان بر پیرامون آن گرد می آمدند. شاهنامه بر فرازنده غرور ملی و یاد آور این ستیزندگی برکژی و بیداد است .
🔶موضوع کتاب حاضر: «فرهنگ توصیفی علوم طبیعی (پزشکی، جانور شناسی،کانی شناسی، گیاهشناسی، موسیقی و نجوم) در #شاهنامه_فردوسی» است.
♦️دانش پزشکی از نخستین علومی است که ایرانیان باستان،بدان توجه ویژه مبذول داشتند و بزرگان آن، در جهت رشد و بالندگی این علم ،تلاش و کوشش بسیاری نمودند. دانش پزشکی ،حتی در پیش از دوره ی اوستایی و ظهور زرتشت نیز وجود داشته است. در مورد چگونگی پیدایش علم پزشکی، عقیده براین است که انسان پیش از تاریخ ،سرانجام بنابر ضرورت، از حیوانات الهام گرفت، تجربیات پزشکی و دامپزشکی رابه دست آورد و آن راسینه به انتقال داد و هر نسلی احتمالا دانش های جدیدی کسب کرد. ♦️از تصاویر کندهکاری شده به روی دیوار بعضی از غارها چنین بر میآید که در میهمانیهای اسرار آمیز غارها، موبدان و یا جادو گران، به سلامت حیوانات توجه کرده و اعمالی انجام می داده اند، اینان نخستین پزشکان و دامپزشکان بوده اند.
چو یک چند سالان برآمد براین درختی پدیـــــد آمـــد اندر زمین از ایوان گشتاسپ بمیـــــان کاخ درختی گَشَنبیخِ بسیـــــار شاخ همه برگ او پنـــــد و بارش خرد کسی کز خرد بر خورد، کی مِرَد! خجستــــه پَیی نام او زردُهشت کـــز آهرمنیدست گیتی بشست به شـــــاه کیان گفت پیغامبرم ســـــوی تو خـــرد رهنمون آورم جهـــــان آفرین گفت بپذیر دین نگـــــه کن بدین آسمان و زمین که بی خـــــاک و آبش برآوردهام نگه کن بدو تاش چون کـــــردهام نگـــــر تا تواند چنین کرد کس؟ مگر من که هستم جهاندار و بس گر ایدون که دانی که من کردهاین مـــــرا خوانـــــد باید جهان آفرین ز گوینـــــده بپـــــذیر بهدین اوی بیـــــاموز از او راه و آیین اوی نگــــر تا چه گوید، بر آن کار کن خــــرد بر گزین از جهان و سخن بیـــــامـــــوز آیین و دینِ بهی کـــــه بی دین ناخوب باشد مهی
🔶#دکتر_بتول_فخراسلام؛ کارگروه دانش و پژوهش بنیاد فردوسی مشهد و کانون شاهنامهفردوسی توس
بهرام گور فرزند #یزدگرداز شهریاران نیک #شاهنامهست و خطبه ها و سخنان او همراه با کارکردها و شیوه های رویا رویی اش با مردم، شخصیتی ویژه وانسان دوست از او نمایانده ست. شاید تنها نگاهی به سخنانش و بن مایه های مفهومی آن کافی باشد تا با حقوق و قوانین مدنی در فرهنگ کهن کمی آشنایی یابیم. پس از آن که بر تخت فرمانروایی می نشیند و از یزدان گرایی و یکتا پرستی می گوید، می خوانیم :
چنین گفت کز گنج ، من یک زمان نیَم شاد، کز مردم شادمان...
به پنجم چنین گفت کز رنج کس نیَم شاد تا باشد م دسترس
بازگو می کند که شادی مردم او را شادمان می کند، به آن اندازه که گنج توان ایجاد آن شادی را ندارد. بیهوده نیست که با بخشش و دهش، در شادمان کردن دل مردم می کوشد و بر آنان، سخت نمی گیرد نشان می دهد که این جهان بینی تنها در سخن جلوه گری نمی کند و در عمل، به آن جامه ی تحقق می بخشد و دیگر فرمانروایان و مهتران را این گونه پند می دهد :
بکوشید تا رنج ها کم کنید دل غمگنان، شاد و خرم کنید
که گیتی نماند و نماند به کس بی آزاری و داد، جویید و بس
سپس می خواهد که هرکس وام دارد و توان پرداخت ندارد، از گنجینه ی او وام را بپردازند تا دغدغه و غصه نداشته باشد
هر آن کس که درویش باشد به شهر که از روز شادی نیابند، بهر
فرستید نزدیک ما نامشان بر آریم از آن آرزو، کامشان...
کسی را که فام ست و دستش تهی ست به هر جای، بی ارج و بی فرهی ست
هم از گنج ما شان، بتوزید فام به دیوان ها شان، نبیسید نام....
بدین عهد ما شادمانی کنید اَبَر کهتران مهربانی کنید
با بی نیازی از دارایی مردم و بلندی سرشت، از مهتران می خواهد که از مال و دارایی مردم چشم بپوشند و دست بردارند
ز چیز کسان، دور دارید دست بی آزار باشید و یزدان پرست
جالب این جاست که پس از آگاهی مردم از سخنان# بهرام گور، پیش از انجام گیری و به سامان رسیدن این تصمیم ها، مردم از شوق و شادی مردم دوستی فرمانروایشان به دشت و صحرا می روند و شادی و پایکوبی می کنند وامید می گیرند .
زن و مرد وکودک به هامون شدند ز هر کشور از خانه بیرون شدند...
وز آن پس به خوردن بیاراستند می و رود و رامشگران خواستند
یکی نیمه از روز خوردن بودی دگر نیمه زو، کارکردن بودی
همی نو به هر بامدادی پگاه خروشی بدی پیش درگاه شاه
که هرکس که دارد، خورید و دهید سپاسی ز خوردن به خود برنهید...
بهرام گور آن اندازه به شادی مردم و شادمان کردن دلشان بها می داد که در پی خواست روستاییان مبنی بر دیدن رامشگران و تجربه ی شادی در کنارشان، گروهی رامشگر و لوری از$ هند برای آنها می آورد. اهمیت شادی در فرهنگ کهن و شاهنامه و دلیل آن این گونه آمده ست :
بهرام گور گاه به ناشناس به مردم گوشه و کنار کشورش سر می زد و گروهی را هم بدین کار گماشته بود که از احوال مردم و دشواری ها و گره هایشان، او را آگاهی دهند تا گره گشایی کند. این امر افزون بر مردم دوستی، حس مسوولیت پذیری بهرام گور را به عنوان فرمانروا نشان می دهد.
گنج# "گاوان" که متعلق به #جمشیدبود و در دوره ی او کشف می گردد، به مردم و نیازمندان می بخشد و می فرماید:
به ارزانیان ده همه هر چه هست مبادا که آید به ما بر، شکست
اگر نام باید که پیدا کنیم به داد و به شمشیر گنج آگنیم
نباید سپاه مرا، بهره زین نه تنگست بر ما به مردی، زمین....
چرا گنج آن رفتگان بایدم؟ وگر دل به دیناربگشایدم؟
چو روزی به شادی همی بگذرد خردمند مردم چرا غم خورد؟
و سپس جمله ای می گوید که قابل تامل برای همه به ویژه فرمانروایان سراسر جهان ست:
هر آن گه کزین زیردستان ما ز دهقان و از در پرستان ما
بنالد یکی کهتر از رنج من مبادا سر و افسر و گنج من
#بهرامگور می گوید اگر زیردست و فردی از جامعه از آزار و رفتار من بنالد، الهی که نباشم...