یه برف ملایمی باریده. نرم و بیصدا اومده و الآن یه لایۀ نازک سفید روی همهجا نشسته. چند دقیقه پیش رفتم توی بالکن و هنوز یه دونههای ریزی از برف توی هوای پخش بود که انگار آخرین ذرهها از خوشی، آخرین رد از محوترین لبخندن.
"Do you see that tree? It is dead but it still sways in the wind with the others. I think it would be like that with me. That if I died I would still be part of life in one way or another."