کسی نفهمید چه شد اما همه میگفتند این بار #شمشیر به کار آمد و بر سر زبانها افتاد که #عبدالرزاق_علی_شیری#تیربارچی بعثی را با شمشیر قیمه قیمه کرد. روز اول اسفند 64 روحش #پر کشید و پیکرش در #فاو ماند و بعد از 13 سال به وطن #باز گشت و در گلزار شهدای امامزاده #محمد کرج به خاک سپرده شد.
این روایت, رفت و بازگشت فراوان داشت. اما بار آخر عبدالرزاق چون #دینش کامل شده بود #رفت و دیگر #برنگشت...
یادته بچه بودیم و #کلاغ_پر بازی می کردیم بچه بودیم و در عالم بچگی #اسمها رو تند تند می گفتیم هر کی به #اشتباه می پرید اون باخته بود یادته وقتی می باختیم #بغض می کردیم و بازی رو بهم می زدیم
قضیه #همپیمان شدن پنج بچه مسجدی در مسجد جزایری اهواز روی علی اثر گذاشته بود. پادگان قدس همدان که بودیم قضیهشان را بهم گفته بود. آن پنج نفر در مسجد، صیغه #برادری بسته بودند. همقسم شده بودند در هر شرایطی با هم باشند و در قیامت شفیع هم. آرمی برای خودشان انتخاب کرده بودند؛ تصویر گُلی پنج برگ، آرمشان شد. چهار نفرشان #شهید شدند. یکی از آن ها که #بهمن_دُرولی نام داشت و آخرین شهید آن جمع بود، وصیت کرده بود روی سنگ قبرش فقط نوشته شود: #پر_کاهی_تقدیم_به_آستان_قدس_الهی
"سیدناصر حسینیپور" کتاب پایی که جا ماند (یادداشتهای روزانه سیدناصر حسینیپور از زندانهای مخفی عراق)