#هدیهسال 1356و1357، ما در کلاس اول راهنمایی درس میخواندیم.
معلم ما خانمی بود که طبق عرف آن سال ها، حجاب میکرد یعنی بدون روسری وارد کلاس درس می شد. نام مدرسهی ما «رضا رضایی» در روستای آغوزبن بود.
اما انگار محمدعلی را داشتند شکنجه می کردند. هر وقت خانم معلم وارد کلاس می شد، رنگ صورت محمدعلی بر میگشت و اخم آلود میشد. نگاهش به پایین بود و فقط صدای خانم معلم را تعقیب می کرد. دیگر طاقت نیاورد.
چند تا از بچه ها را جمع کرد و با طرح ایدهای، قرار شد، معلم مان را راهنمایی کنیم که حجابش را در کلاس رعایت کند. به بازار رفتیم و یک روسری زیبا برای او خریدیم و کادو کردیم و محمدعلی روی آن نوشت:
«سلام علیکم تقدیم به خانم معلم [...]
لطفا از فردا با روسری وارد کلاس بشوید.»
هدیه را دادیم، اما خانم معلم ما از فردا دیگر نه به کلاس ما آمد، نه به آن مدرسه برگشت!
به قلم:
محمد حسن اصغرتبار
(برگرفته از کتاب
#پلاک_بهشت ، خاطرات
#هنرمند_شهید_محمد_علی_معصومیان)
@bisimchi1