دلنوشته ی همسر شهید جاویدالاثر خانطومان
#محمدبلباسی بسم الله
فقط تو نیستی که قبر نداشته ات دل آدمی را می سوزاند، اصولا آنها که مادری هستند شبیه
#مادر قبر ندارند
حالا اگر آنجا زائر مزار بی نشان تو و دوستانت حضرت مادر است اشکالی ندارد ولی گلایه دلم این است که اگر قبر نداری چرا
#قتلگاهت این همه دور است؟
چرا کوچه ای که سیلی خوردی را پیدا نمی کنم؟ چرا جایی که کمرت را شکستند این همه مبهم است؟ چرا صدای نفس هایت را روی این خاک ها نمی شنوم؟ با هزار زحمت
#سوریه هم که
می آیم نمی دانم کدام سمت باید بایستم، کدام نسیم جانفزا بوی
#کربلای تو را می آورد؟ آن سوی خان طومان با رفقایت نشسته ای، و من هر بار دلم تنگ می شود نمی دانم دنبال کدام
#شلمچه باشم اصولا یا باید قبر باشد یا قتلگاه یا باید خاک باشد یا کوچه وقتی دلم می گیرد دست دلم را بگیرم و به کدام
#حلب ببرم؟ به کدام سوریه؟ به کدام حرم؟ من اگر بخواهم بدانم دقیقا کجا سرت را گذاشتی روی دامن مادر باید سراغ کدام ستاره قطبی را بگیرم؟ قربان مادران شهدای گمنام بروم، اگر پسرشان مزاری ندارد حداقل یک شلمچه ای هست، یک فکه ای هست، یک طلاییه ای هست، که دست این مادر را بگیری ببری
#مجنون بگویی پسرت اینجا عاشق شد اینجا لحظات آخر نفس کشید اینجا زمین خورد...
نگذارید من امشب
#روضه بخوانم یعنی می شود گفت همین کار را حسن برای زینب می کرد؟ دست زینب را می گرفت می برد توی کوچه های بنی هاشم، مادر را اینجا توی این کوچه زدند اینجا گوشواره افتاد اینجا هر چقدر روی پنجه پا ایستادم قدم نرسید بگذریم
خلاصه هر کجا که بروی یا قبر هست یا مقتل یا گودی قتلگاه هست یا ضریح شش گوشه نمی شود که نه سنگ مزار داشته باشی نه بدانم کجا پر کشیده ای؟ فکر نمی کنی کار را برای من خیلی سخت کرده ای؟
راستي فاطميه نزديك است...
@bisimchi1