این روزها هوای دلم از نجف تا کربلا ست
اما چند صد سال قبل دل حضرت زینب (س)چگونه بود برای دیدار برادر .....
من وقدمهای جابر...
تا اربعین چه قدمها وکلام سنگینی ....
من ویک دنیا حسرت برای دیدار .....
خدایا من می توانم این غم عزما را تحمل کنم
عزیزم حضرت زینبم (س)درد فراق عزیز جان سوز است .....
من به لبیک یازینب(س)آمده تسلای دلت ودلم باشم آمده ام بگویم پسرم را که تمام سرمایه جوانی ام به حساب می آمد ....فدایی ات تمام زندگی ام تمام وجودم فدایی شما وبرادرت....
این اربعین ؛این پیاده روی همه برای این است ذره ای به شما نزدیک شوم....
میشوم همسفر فرزندی که دوسال پیش این ستون ها را شمارش کرد ورسید بین الحرمین ....چشم انتظاری من که هشت روز از عزیزانم خبر نداشتم وخیالی راحت که پسرانم درآغوش آقا هستند.....
وحالا خیالی آسوده تر دارم که فرزندم در محضر بهترین هاب خداست واو هیچ گاه من مادر را تنها نمیگذارد....
وآرزویم این است که من نیز درخط فرزندان وامام رحیمم شهید شوم ...
آرزوی محالی نمیدانم به قول عزیز دلم قدیر که همیشه میگفت مگر دست خودش ...
راست میگفتی دلبند مرگ تو دست خودش نبود شهادت دستش بود....
وقتی به کلام مزاح وشیوایت فکر میکنم می بینم حالا حالا خاطره دارم.
که تو خاطره ساز ترینی.......
قدم به قدم که به سمت کربلا گام بر میدارم...
توراهم بهمراه کاروان ام المصائب تصور میکنم .
پسر نازنینم:دوستدارم به تو هم قطارانت برسم...
وخرسندم وخوشحال که امسال با قدم های جابر به شکوهی میرسم که سالهاست آرزویش راداشتم....
#دلنوشته_مادرعکس پیاده روی
#مادرشهید اربعین سال95 بیاد
#شهیدمدافع_حرم_قدیر_سرلک#هر_زائر_اربعین_نایب_یک_شهید @bisimchi1