بیست و پنجم دی ماه سالروز شهادت برادرم مداح قاری قرآن تخریب چی شهید
#عبدالواحد_محمدی در عملیات بیت المقدس دو در ماووت عراق...
این عکس آخرین وداع مرحوم پدرم حاج محمد با پیکر مطهر فرزندش هست عکس از هنرمند بسیجی حاج بهزاد پروین قدس
خاطره پدر شهید از آخرین دیدارش با فرزند شهیدش
عبدالواحد محمدی:
بنده در جبهه بودم سرمای شدیدی بود شب بنده به مرخصی آمده بودم که دیدم شهید
#عبدالواحد نیز برای مرخصی آمده، پرسیدم
عبدالواحد چه مدت به مرخصی آمدی؟ گفت: ۴۸ساعت. تعجب کردم پرسیدم از ماووت تا اینجا۴۸ ساعت؟ دزفول که از ماووت خیلی نزدیکتر است برای۲۰ روز مرخصی آمدم تو از آنجا۴۸ ساعت؟ چطور شده؟ خلاصه رفت در اتاق برای استراحت بعد از مدتی که از استراحت ایشان می گذشت، به بچه ها گفتم: مثل اینکه خبرهایی است؟۴۸ ساعت مرخصی آنهم از ماووت نمی شه صدا کنید تا با او صحبت کنم، مثل اینکه آخرین دیدارمان هست، صدا کردیم آمد، به بالش تکیه داد و نفس راحتی کشید و گفت: آخ آنقدر خسته شده ام، خدا به من لطف کند آنقدر بخوابم که از خواب سیر نشوم گفتم: وقتی ما می گیم خسته ایم تو می گویی مگر انسان هم خسته می شود؟ حالا تو خسته شدی؟ در جوابم گفت: پدر جان من هم از دانشگاه قبول شدم، ان شاء الله من می روم
#دانشگاه، گفتم: تو مگر چقدر درس خواندی با سوم راهنمایی که دانشگاه نمی شه رفت؛ خلاصه ما نمی توانستیم سئوالهایمان را از
#شهید بپرسیم جوابهایی هم که می داد برای ما روشن نبود اصلاً از دنیا سخن نمی گفت، بعد که شهید شدند و لباسهایشان را به ما تحویل دادند دفتر یادداشت کوچکی داشت که همان ساعت که ما او را از خواب بیدار کرده بودیم ثبت کرده بود و در خواب دیدن خیمه ها و حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) را نوشته بود....
ببوسم دستت ای مادر که پروردی مرا آزاد
بیا بابا تماشا کن که فرزندت شده داماد
به حجله می روم شادان ولی زخمی به تن دارم
به جای رخت دامادی لباس خون به تن دارم
#شهیدعبدالواحدمحمدی#لشکر۳۱عاشورا@bisimchi1