پا شد... تمـــام خانه پر از التهاب شد
آنقدر گریه کرد که اشکش شراب شد
در
#خواب دیده بود که با چفیه و پلاک
عکسش به روی سینهی دیوار،
#قاب شد
در خواب دیده بود که
#محشر به پا شد و
او هم میان خیل
#شهیــدان حساب شد
دیگر هوای
#ماندنِ دور از حرم نداشت
دیگر نفس به سینهاش عین
#عذاب شد
بوسید دستِ
#طفلِ به قنداقه خفته را
حرف از
#رباب زد که زنش هم مجاب شد
#شیرین_زبانیِ پسرش را ندید و رفت
رفت و ندید همسرش از غصه، آب شد
یک شب دلش شکست و به
#زینب گلایه کرد
فردا هنوز سر نزده...
#انتخاب شد...
بی شک دعای مادر او
#مستجاب شد...
"نفیسه سادات موسوی"
@bisimchi1