قسمت کوڃکی ازشکنجه ساواک
از زبان سرکار
#خانم_غفاری یک روز که بسیار مورد ضرب و شتم قرار گرفتم ، آرش روی هر دو پای من ایستاد (او این کار را می کرد تا پاهای من باد نکند و باز هم تاب و توان شکنجه را داشته باشم)
#آرش از شکنجه گران معروف
#ساواک موی سرمن را دور دست خود می پیچید و من را در اتاق می چرخاند.
بارها سرمن رابه پله می کوبید.
گروهی خاص از مبارزین را در این میان بیشتر شکنجه می کردند و یک بار که در اتاق شکنجه بودم دیدم که صدای جیغ و فریاد های بسیار بلند یک مرد به گوش رسید ، ناخود اگاه نگاه کردم و دیدم که یک مرد جوان را برای شکنجه اورده اند و به او باتوم استعمال می کنند.
من را چندین بار به اتاق شکنجه برده و با زنجیر به تخت بستند و شکنجه آغاز شد و وقتی فریاد می زدم گاهی دهانم را با دست می گرفتند.
گاهی اوقات که شکنجه به اوج خود می رسید و فریاد می زدم ، آرش در دهانم تف می کرد و به همین دلیل ناچار بودم که در صورت شدید بودن شکنجه نیز فریاد نکشم….
#منوچهری از دیگر بازجوها بود بسیار بد دهن بود و همیشه ناسزا می گفت.از کتک زدن و شکنجه دادن سیر نمی شد.یک بار جوانی را آن قدر شکنجه کرد تا خودش بر اثر خستگی از حال رفت.
بیشترین کتک را از منوچهری و منصوری خوردم….
این بخش کوچکی از رنج و سختی جوانان بود که در این زندان ها متحمل شدند.
این اراده راسخ بود که
#ملت_ایران را از چنگال استکبار جهانی و
#رژیم_منحوس_پهلوی که دست نشانده آنها بود نجات داد.
برگرفته از
#کتاب آن روزهای نامهربان- نویسنده فاطمه جلالوند
به پاس دلاوری ها و رشادت ها و صبر کم نظیر این
#زنان_و_مردان عاشورایی برای سلامتی آنها
#صلواتی ختم میکنیم
http://t.me/joinchat/AAAAADzQtAYTTO9H-0HRjg