2⃣#ده_سال_انفردایفروردین سال 58 ازدواج کردیم. یکسال و نیم بعد (شهریور59) وقتی زمزمه های شروع جنگ به گوش می رسید حسین برای خنثی کردن توطئه های بعثی ها، به عراق رفت و همانجا در عملیات برون مرزی اسیر شد. به جرم توطئه علیه عراق در زندان های سیاسی فقط ده سال از آن هجده سال را در سلول های انفرادی حبس اش کردند.
#روزی_که_دوباره_زنده_شدمروزها بدون حسین سخت می گذشت. ناراحتی اعصاب گرفتم. خبری از او نداشتم و با یک بچه تنها مانده بودم. سال 74 وقتی کمیته اسرا و مفقودین خبر
زنده بودنش را اعلام کردند و نامه اش را از طریق صلیب سرخ به دستم رساندند،
دوباره زنده شدم و به امید دیدارش روزها را می گذراندم. تا سال 77
که به ایران بازگشت هر دو سه ماه یکبار به همدیگر نامه می دادیم؛ اما محدود و کنترل شده. اجازه نداشتیم بیشتر از سلام و احوالپرسی چیزی بنویسیم. شرایط بدی بود و بازهم انتظار عذابم می داد.
ادامه..
#قسمت_دوم_خاطرات_همسر_شهید_حسین_لشکری#سیدالأسرای_ایران@bisimchi1