برای عطش های خرمشهر
برای نفس تنگی های خوزستان
برای رنج های ایران
تو را هر روز شهرآشوب و خشم آلود می خواهند
تو را تا بوده این نامردمان نابود می خواهند
وطن ! چشم سیاه شرقی ات را باز کن بنگر
از این آتش ، نصیب چشم هایت دود می خواهند
تو را لب تشنه می خواهند پای کرخه و کارون
تو را با جسم خونین پای زرین رود می خواهند
به من مادربزرگم گفت این چرچیل ها از ما
طلبکارند و نفت و خون نامحدود می خواهند
پدر آهی کشید و گفت: تخم جنگ می کارند
که از جهل جماعت ، پای فتنه کود می خواهند
مپندار این فلات نفت را آسوده بگذارند
که از ناسودن ما ساده دل ها ، سود می خواهند
هنوز از پهلوی سهراب رودارود خون جاری ست
که تیغ پهلوان در پهلوان رود می خواهند
برای زخم هامان نوشدارو دیر می آید
چرا شهنامه خوانان مرگ ما را زود می خواهند!؟ .
.
وفا کن با قفس ای مرغ آزادی که آن بیرون
دوصد روبه تو را آزاد و خون آلود می خواهند
تو ابراهیم باش ای مرد! ایران را گلستان کن
اگر این مملکت را آتش نمرود می خواهند
#رضا_شیبانیدهم تیر نود و هفت
#خرمشهر#ایرانپی نوشت:
تک بیتی از این شعر محصول دی ماه گذشته است.این روزها که قصه ی غصه ی خرمشهر را شنیدم و خبر آن گردهمآیی تفاله های صدام و آشوب خواهی صریح رذل ترین ادم های روی زمین رسید ، با خشم و بغض، این شعر به سرانجام رسید.
https://www.instagram.com/p/Bksr9k0ghNZ/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=18jfzauvjug1d@bisimchi1