🖍 #عاشقی ب سبک "عاطفه" و" منوچهر"
💕قسمت چهل و دوم
💌از اثر کورتن ها ورم کرده بود. اما دو سه هفته که رادیو تراپی شد آن قدر سبک شده بود که می توانستم
#تنهایی بلندش کنم. حاضر نبودم ثانیه ای از کنارش تکان بخورم.
می خواستم از همه ی فرصت ها استفاده کنم.
#دورش_بگردم . می ترسیدم؛ از فردا که نباشد و غصه بخورم چرا لیوان آب را زودتر به دستش ندادم. چرا از نگاهش نفهمیدم درد دارد.
هر چه سختی بود با یک نگاهش می رفت. همین که جلوی همه بر می گشت می گفت:« یک موی
#فرشته را نمی دهم به
#دنیا . تا آخرعمر نوکرش هستم.» خستگی هام را می برد.
دیدم محکم پشتم ایستاده. هیچ وقت با منوچهر بودن برایم عادت نشد. گاهی یادمان می رفت چه شرایطی داریم، بدترین روزها را باهم خوش بودیم. از خنده و شوخی اتاق را می گذاشتیم روی سرمان
یک جوک گفتم از همان سفارشی ها که روزی سه بار برایش می گفتم. منوچهر مثلا اخم هایش را کرد توی هم و جلوی خنده اش را گرفت. منم گفتم: این جور وقت ها چه قدر قیافه ات کریه می شود.
و منوچهر پقی خندید. «خانم من چرا گیر می دهی به مردم؟ خوب نیست این حرف ها.» بارها شنیده بودم.
برای این که نشان دهم درس های اخلاقش را خوب یاد گرفته ام گفتم: یک آدم خوب..... اما نتوانستم ادامه بدهم. به نظرم بی مزه می شد. گفتم: تو که مال هیچ کجا نیستی. حتی نمی توانی ادعا کنی یک مدق خالص هستی از خون همه ی ولایت ها بهت زده اند و منوچهر گفت:«عوضش یک ایرانی خالصم.»
#شهید_منوچهر_مدق#کتاب_اینک_شوکران @bisimchi1