خوش دارم هیچکس مرا نشناسد هیچکس از غمها و دردهایم آگاهی نداشته باشد، هیچکس از راز و نیازهای شبانهام نفهمد هیچکس اشکهای سوزانم را در نیمههای شب نبیند هیچکس به من محبت نکند هیچکس به من توجه نکند جز خدا کسی را نداشته باشم جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم جز خدا انیسی نداشته باشم جز خدا به کسی پناه نبرم جز خدا
بعضی #رزمندهها یکبار مصرف بودند و با یک اعزام و یا یک #مجروحیت به جبهه پشت میکردند اما دوباره #عبدالرزاق اومد و این بار توی مقر #قلاجه همه رو حیرت زده کرد. در مراسم #صبحگاه اردوگاه قلاجه قبل از عملیات #والفجر4 عبدالرزاق با #آستین خالی و #قداره به کمر، در حالی که #پرچم سرخی به دست داشت ظاهر میشد و خودش #کمپوت روحیه بود باز این رزمنده #شمشیر به کمر در #عملیات والفجر4 در اثر اصابت #ترکش به شدت مجروح شد... او میگفت اینقدر #جبهه میرم تا #شهید بشم. و باز به جبهه بازگشت و #تخریبچی لشگر27 حضرت رسول شد و باز عملیات...
همیشه لبخند بر لب[داشت] سال قبل #روزه هایش را تمام و کمال گرفت گویی می دانست سال بعدی وجود ندارد در تلاش برای جذب نیروهای دفاع وطنی #سوری بود برای کار #تخریب خیلی سخت جذب می شدند چون #جانشان هر روز صبح کف دستشان بود برای چک کردن و خنثی سازی تنها جاده مواصلاتی و پشتیبانی #حلب اما او ناامید نشد
راوی:m.akef
پ.ن: تصویر مربوط به وداع جانسوز #مادر شهید علیرضا قبادی می باشد