#دلنوشته همسر
#شهیدمدافع_حرم_محمد_حمیدی به مناسبت
اولین سالگرد عروج ایشان
سلام بر مرد آسماني خوبم
درود خدا بر شهداي كربلا ،درود خدا بر شهداي هشت سال دفاع مقدس و سلام بر شهداي مظلوم مدافع عمه سادات زينب كبري سلام الله علیها.
عزيز من امروز روز پر كشيدنت به سوي معبودت و اربابت امام حسين علیه السلام است
مرد قهرمان من، باباي خوب طه ،با امروز يكسال گذشت و چشمان من و طه براي هميشه منتظر...
اين روزها هر روزش براي من يكسال گذشت و هر لحظه آمیخته با دلتنگي...
راستي اين را خوب از تو ياد گرفته ام كه در راه معشوق بايد از هر چيز كه دوست داري بگذري. محمدم؛ اين روزها فقط خانم را صدا زده و از او خواسته ام دست بر قلب پر درد و دلتنگم بگذارد مثل روزهاي مجروحیتت که لحظه شروع درد زير لب یا زينب و بي بي جان گفتن ذکر دائمت شده بود
باباي خوب طه یادگارت و مرد این روزهای خانه ات يك سال بزرگتر شد درست است ازحضور جسمیت محرومم اما حضور معنويت را در اين يك سال احساس كرده و ممنونم از تو كه هنوز حواست به همه چيز است
از در که وارد میشدی میگفتی" سلام عشق بابا" حالا عشق بابا هر وقت كه غذا ميخورد دستهايش را به سوي قاب عكست دراز ميكند كه نشانت دهد بزرگ شده است زماني كه گريه هاي بي صدايم را ميبيند و بر روي گونه هايم اشك دلتنگي ميبيند با دستان كوچكش شروع به پاك كردن ميكند اما او هنوز كوچك است و نميداند جز دلتنگي تو من دلتنگ سفره عمه سادات نیز هستم
عشق آسماني من ؛راستي موقع رفتن خيلي خوشحال بودي كه ماه رمضان در جوار عمه ساداتي اما خانم چقدر دوستت داشت كه زود بر خوان رحمت خودشان مهمانت كرد
محمد عزيزم، ستونهاي استوار هميشه زندگيم، هميشه ميگفتي خانم دعا كن خداوند در زندگي به ما عزت و آبرو و معرفت عنايت كند...
مرد با معرفت زندگيم؛ خداوند نهايت آبرو و عزت را در حقت تمام كرد
محمدم راستي قرار بود بعد از برگشتنت نظاره گر راه رفتن طه باشي و قول داده بودي بعد از آمدنت به كربلا برويم و طه قدمهايش را در بين الحرمين بردارد دعا کن خداوند طول عمری دهد تا بتوانم به قولت عمل کنم و میدانم در سفر کربلا نیز همراهمان خواهی بود
اين روزها خيلي سخت ميگذرد بر دل من اما فداي دل زينب، فداي لب عطشان حسين علیه السلام،و فداي نخ چادر خانم جانم زینب سلام الله علیها
روزهاي آخر به من ميگفتي خانم بين
شهادت و مردن كدام را انتخاب ميكني؟خيره ميشدم در چشمان مظلومت و اشك در چشمانم حلقه ميزد و تو ميگفتي:" آفرين خانمم ببين
شهادت چه خوب است ولي قول ميدهم شفاعتت كنم تو هم دعا كن برایم" و مثل هميشه كه از خودت آموخته بودم میگفتم ان شاء الله هر چه خير است شود...عزيزترينم راستي امسال
سالگرد تشييع پيكرت مصادف شده است با
سالگرد عقدمان (به تاریخ قمری) و شب قدر چه روزی بود برایمان بعداز عقدمان به زيارت امامزاده معصوم رفتيم و فردايش به بهشت زهرا قطعه شهدا
محمد جانم، در اين دوازده سال زندگي مشترك هميشه شاكر بودم هميشه ميگفتي خدا را شكر ميكنم كه با كم يا زياد زندگي گذراندیم و با هم يك زندگي حلال بدون حق الناس ساختيم خدا را سپاس مرد قهرمانم ،كه در روزهای شروع جنگ دمشق هميشه ميگفتي:" خانم من صداي هل من ناصر ينصرني را ميشنوم"
خداوندا چه زيبا پذيرفتي باباي خوب طه را
من و طه نيز فداي بانوي دمشق...
دعا كن خدا به من نيز مثل تو عزت و آبرو عطا كند و عاقبت بخيري تنها فرزندمان طه را شاهد باشيم
دوستدار و وفادار هميشگيت
#اولین_سالگرد_شهادتارسالی مخاطبان
https://telegram.me/joinchat/CW2b9zzQtAYsAtZ6-0HRjg