عشق با هر کس که گردد هم نشین
هم ز کفر آزاد ماند هم ز دین
کفر و دین بگذار و صورت محو کن
مردِ عاشق را نه آن باشد نه این
کی رسی بر آسمان شوق عشق
نا شده در پای سربازان زمین
از درون خانه آگه کی شود
تابرون باشی ز در چون زو فرین
تا نیابی در حریم عشق راه
کی بود علم الیقین عین الیقین
چند باشی هم چو سیم قلب خوار
چارسو در بند زر هم چون نگین
دامن از بی حاصلی درکش خوشی
پس به آزادی بر افشان آستین
ذوق درویشی نمی دانی چه سود
زهر درویشان نه خوش تر ز انگبین
زین بساط بی بقا برخیز زود
بعد از آن بر مسند باقی نشین
هر چه می خواهی برای دوست خواه
هر چه می بینی برای دوست بین
از ولایت دوستی حشمت طلب
#شعر_حکیم_نزاری#حکیم_بیرجند@khabarvahonar@birjandmefda