سلام آقای سید علی. خواستم بهت یادآور بشم سه سالِ تمامِ منتظرِ شبی هستم که سحر بشه و من، شما رو زیارت کنم. آخه میگفت نشستن با تو یک چیزِ دیگه است. خواستم یادآور بشم که سه سالِ تمامِ حسرتِ دیدنِ خندهیِ شما، حسرت شنیدن صدای شما، حتی حسرت بوسهی شما شاید روی گونه هام، حسرت صدا کردن اسمم توسط شما، این دلِ خستهی ما رو، از پا انداخته. راستش، شاید من انتخاب شما نبودم_که نبودم_ ، باب میلتون هم، ولی منتظرتون بودم... دیگه خود دانید آقای شهید سید علی زنجانی
یک ره، گذر به خاکنشینان نمیکنی عمرم چو نقش پا به ره انتظار رفت