#معاونت_طرح_و_برنامه#یادداشت_دانشجویی 📝امیرمحمد عباسی
🔹هدف
فراموشی، از یادآوری نکردن شروع میشود. از جایی که دیگر نگاهش نمیکنی. از جایی که دیگر تکرارش نمیکنی. هدف را میگویم.
هدف را باید خواند. با صدای بلند. هر روز! هدفی که در ذهن تکرار نشود، لاجرم فراموش خواهد شد. حتی اگر از محکم ترین مبانی فکریات نشات گرفته باشد.
من فراموشی را تجربه کرده ام.
و خوب به یاد دارم. روزی را که در اعماقِ رکود به سر میبردیم. درست در وسط بمباران، سر هایمان را میانِ زانوهایمان فرو بُرده بودیم
و سعی میکردیم وانمود کنیم صدای خمپاره ها را نمیشنویم. آن لحظه ها را خوب به یاد دارم. که در میان خوابِ همرزمان، ایستادم،
و با صدای بلند هدف را فریاد زدم. آن را در یاد آوردم
و بر زبان راندم. سعی کردم. سعی کردم، تا از خواب بیدار شویم. خوب به یاد دارم که ایستادم
و همه را از فراموشی ترساندم. از روزی که هدف به کلی فراموش شده
و کَکی هم از کسی گزیده نمیشود. از ناله ای که شنیده میشود
و گوش هایی که به نشنیدن خو گرفتهاند. از دشمنی که در تیررس است
و دستانی که به اسلحه نمیروند. به یاد دارم که برای مدت کوتاهی خواب از چشمانمان پرید. که این اثر طبیعیِ هر فریادی است که مدت کوتاهی چُرت را پاره میکند. اما اگر اراده نکنی، حکمِ اذانی را خواهی داشت که شنیده میشود
و نمازی که قضا.
آن روز، برای مدت کوتاهی از خواب پریدیم. خیلی کوتاه. میگویم کوتاه، چون زمان، فریادهایم را ثابت کرد. اول برای خودم که وقتی آن فریادها را سر میدادم، حواسم به پلک های سنگینم نبود.
امروز جز نامی از آن سنگر نمانده. همه چیز به دستانِ نابودگرِ فراموشی سپرده شد. زخم پابرجاست. اما ارادهای برای درمان نمانده.
و چه سخت است بازیافتنِ ارادهای که زیر خروار خروار خاکِ فراموشی به خواب رفته است.
اما اکنون، وقتِ آن است که پلک هایم را حرکت دهم. دستی بر زانو بگذارم
و اسلحه را در دست بگیرم. وقت آن است که دوباره فریاد بزنم
و نوای هدف را در یادها برانم. اما اینبار، اول در گوشِ خودم. که میدانم، درست در لحظه ای که فکرِ استراحت بر سَرَت میزند، تمامی لشکریان به خواب رفته اند.
وقتِ آن است که فریاد بزنم.
اول در گوشِ خودم...
@FANOUS_IKIU