در خَلا داد زدم: کاغذ ِ آچار کجاست؟
کشف کردم دو سه تا قافیه! خودکار کجاست؟
دستپاچه شدم و زود پریدم بیرون
پدرم گفت: پدرسوخته شلوار کجاست؟
در نمازم دو سه تا بیت به یادم آمد
رفت از یاد ولی حضرت ِ دادار کجاست
رفته بودم به خیابان که خریدی بکنم
دختری گفت: خیابان ِ ذوالنوار کجاست؟؟
آنقَدَر غرق در این قافیه بودم، گفتم:
"منزل ِ این مَه ِ عاشق کُش ِ عیار کجاست؟"
توی بازار، پِی ِ قهوه که بودم، به زنی
گفتم از دور: نَنِهقهوهی بازار کجاست؟؟
گفت: مردک تو خودت خوار نداری؟ گفتم:
"فکر ِ معقول بفرما، گُل ِ بیخار کجاست؟"
داخل کافه، نهادم به لبم فندک را
بعد پرسیدم از آن کافه که سیگار کجاست؟
پشت ِ گوشم، قلمم را من اگر بگذارم...
تا ابد میرود از یاد که خودکار کجاست
در خیابان، زن ِ من از جُلوی من رَد شد
گفتمش: خواهر ِ من! مقصد ِ سرکار کجاست؟
شاعران نقطهی پرگار وجودند همه
خود ندانند ولی نقطهی پرگار کجاست
دادم اِرشاد کتابم که بِچاپَد، وقتی...
چاپ شد، داد زدم: آن همه اشعار کجاست؟؟
دوش از غُصهی این قصه، گرفتم "دوشی"
توی حمام زدم داد که گلنار کجاست؟
#محمود_برزین
@barziiiiiin