Смотреть в Telegram
در بلخ و بامیان و نشابور و قندهار ای بس کسان که چون حسنک بر بلندِ دار بر مسند قضاوت و فتوا نشسته‌اند بوسهل‌های زوزنی پست مرده‌خوار با مادران بس جگرآور گریستیم در حبس نای و سو وُ مرنجاب مرده‌ایم منصوروار در شبِ مهتاب مرده‌ایم در باغ‌های حیرت بودا تمامِ عمر نیلوفرانه در تهِ مرداب مرده‌ایم با سربه‌دارهای دلاور گریستیم از ماهیان کرخه و کارون جدا شدیم در وحشت جزیرهٔ مجنون رها شدیم آتش زدند در دلِ نیزارهایمان خاکسترانه همسفرِ بادها شدیم با نخل‌های تشنهٔ بی‌سر گریستیم چسبیده‌اند مسند و دیهیم و تخت را سر می‌بُرند مردمِ تاریک‌بخت را رخت عزا به قامت هر باغ دوختند سوزانده‌اند ریشهٔ دار و درخت را در قتل‌عام سرو و صنوبر گریستیم با من در انتظار بهاری که نیست, باش در حسرت وصالِ نگاری که نیست باش در جاده‌های غربت شب, روزهایِ روز بنشین در انتظار سواری که نیست باش با شاعرانِ باخته باور گریستیم #محمدجلیل_مظفری https://t.center/barfitarinaghosh
Telegram Center
Telegram Center
Канал