به قول شهیار قنبری:
و هنوز و همچنان شعر، خوردن. شعر، نوشیدن. شعر، بوییدن. شعر، گریستن. شعر، خندیدن. شعر، خوابیدن. و شعر، نفس کشیدن- تنها کسب و کار من است ..❤️
ڪسی آمده بود .. دست هایش سخن میگفت او را دیدم، شبیه بود با همان عطرِ آشنا. بر روی شانه هایم شعری نوشت، گرم ڪه من اینجایم. شعر از آمدنی! ڪه هرگز نرفته بود..!!
صورت معرفت، از همه فهم ها غایت و مستور است. معرفت در آن سوی آن سوها و در آن سوی پایان و در آن سوی همت و در آن سوی رازها و در آن سوی خبرها و در آن سوی ادراک است.