دلنوشته های سید مومن منفرد
این قسمت:کولَهسَر
روزی از روزهای ابتدای فروردین همراه سروش و مظاهر و تعدادی از دوستان به منطقه قشلاقی تیره نیلاش
شاندرمن رفتیم. هوا بسیار خوب بود و آفتاب در میان آسمان آبی چنان می درخشید که زمین گرم شده بود و درختان از شدت گرما خیس عرق شده بودند و از نوک شاخههای آنها جوانههای سبز درآمده بود و با بزرگتر شدن برگها، تن درختان را میخاراند. من مثل همیشه در جستجوی اطلاعات جدید بودم و از مظاهر که داشت ما را نزد پدر و مادرش می برد، یعنی به کوله سر؛ آنجا که رمه و دامهای آنها قشلاق را می گذراندند مدام سئوال می کردم و او با آرامش مثالزدنی پاسخ میگفت. در کنار جاده وقتی پیاده راه افتادیم سگهای نگهبان کولهسر بدون اینکه به سمت ما هاپهاپ کنند و بی آنکه آسیبی به ما بزنند همراه ما آمدند تا نزدیک خانه و محوطه صاحبشان.
رفتیم و رفتیم تا جمیلهخانم را دیدیم، مادری مهربان و دوستداشتنی. چقدر با حجب و حیا، چقدر بزرگوار و نجیب. به واقع کوهستان چه انسانهای مهربانی را در خود جای داده است، خوشابحال طبیعت و کوهستان. به کوهستان و کولهسر غبطه خوردم که از این سادگی و بیآلایشی چه لذتی میبرد.
کوله سر و درختان سربه فلک کشیده و خانههای چوپانی در اطراف آن همه و همه زیبا بود، زیباتر از آن خانه ای بود که تازه توسط جمیلهخانم آلاوه(گلاندود) شده بود و او به خاطر حضور ما آنجا را فرش کرد و مظاهر پسرش هیزم آورد و بخاری را روشن کرد. با مظاهر و مادرش درباره دام و دامداری صحبت کردیم از عشق چوپان به دام و علاقه دام به چوپان، از نامگذاری گوسفندان، بزها، گاوها و اسب ها و رنگهای آنها، از اینکه چگونه دامهای بیمار را درمان می کنند، درباره فرق کوچ امروز با گذشته صحبت کردیم، درباره فرهنگ مردم تالش و درباره نیاکان تیره نیلاش پرسیدیم و آنها چه خوب و مسلط، دانش بومی و داشتههای خودشان را برایمان تعریف میکردند؛ فعالیتهای روزانهای که برای آنها عادی بود ولی برای ما جذاب و شنیدنی بود و تازگی داشت. چقدر لذت بردیم و چقدر آموختیم.
وسط صحبت با مظاهر و مادرش بودیم که رمه با گنجعلی و پسرش از چراگاه برگشتند. آنها افراد ناخوانده ای را در محوطه خود حس می کردند و گنجعلی با ژستی حق به جانب نگاه میکرد، چه کسانی به منزلش آمدهاند و به چه منظور. بالاخره با او به خوش و بش پرداختیم و او لبخندی بر لب زد و عکس های زیبایی از او و رمهاش به یادگار ثبت کردیم. نام گنجعلی برایم یادآور گنجی است که او از نیاکانش به ارث برده و این شغل باستانی را حفظ کرده و به قرن حاضر رسانده است. لحظه شیرین آزادکردن برهها و پیدا کردن مادر توسط برهها بود. برهها در حالتی عجیب در بین آن همه گوسفند، مادرشان را پیدا می کردند و شیر می نوشیدند. چه شیرین بود. به به گوسفندان؛ طوری که درختان با صدای برهها آرام میشدند و زمین از حضور آنها فهر می فروخت و زندگی به وجود آنها آفرین میگفت. واقعا دنیای تالشها دنیای عجیبی است. دوست دارم این فرهنگ ادامه داشته باشد و دامداریِ سنتی پابرجا بماند تا تالش بماند تا فرهنگ بماند تا عشق بماند تا محبت بماند تا تعصب و غیرت بماند تا جاینامهای کوهستانی بماند تا نامهای حیوانات به تالشی بماند و در زندگی روزمره بهکار برده شود.
سید مومن منفرد ۷/۲/۱۴۰۱
رشت.گلباغ نماز
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹#شاندرمن_ویژه َ
https://t.center/shandermanvizhe