۱/ تو این رشتهتوییت متن کامل پستهای اینستاگرامی
#نسرین_شاکرمی در مورد ارتباطات خواهرش زهرا(آتش) با دستگاه امنیتی رژیم و تلاشهاش برای تخریب و مصادره جاویدنام
#نیکا_شاکرمی رو براتون میذارم.
❌پست اول
❌در تمام سالهایی که مظلومانه ، به این در و آن در میزدم
دادگاه و پاسگاه و بانک و وکیل و ... و برای همه توضیح میدادم حق فرزندان یتیم مرا دزدیده اند و ما را دربدر و آواره کرده اند حتی یک نفر پیدا نشد که در احقاق حق ما کوچکترین قدمی بردارد
و یا حتی ذره ای وجدان درد بگیرد . نهایت لطفی که داشتند این بود که میگفتند تو زورت به اینها نمیرسد و کاری نمیتوانی از پیش ببری پس بهتر است پیگیری نکنی که باز هم به ضرر تو تمام میشود و ممکن است بلایی سرت بیاوردند
وقتی میدیدم بجای اینکه دزد را بگیرند و به زندان بیندازند ، دنبال پرونده سازی برای من هستند که مثلا به جرم بیاحترامی به قاضی مرا به زندان بیندازند چه میتوانستم بگویم؟
در مملکتی که تا این حد دچار تباهی و فساد و ظلم آشکار شده؟
وقتی در کهریزک ماموری که گویا دروازه بان جهنم بود با لحنی که لحن انسان نداشت گفت یک لحظه میتوانی دخترت را ببینی و شناسایی کنی و به چند پله اشاره کرد و گفت از این پله ها بالا بروید آنجاست
وقتی دیدم پاره تنم را در بالکنِ سردخانه ، جایی که محل رفت و آمد بود ، گذاشته اند .. بی آنکه ذره ای حرمت و حتی ترحمی، نه برای پیکر پاک آن نوگل پرپر شده و نه برای جگر پاره پاره من قائل باشند حتی در حدی که بتوانم لحظه ای در گوشه ای امن پیکر تکه تکه شده اش را ببینم
....در آن زمان که دنیا نهایت زشتی و تعفنش را به من نشان داد و در عمق آن سیاهچاله دوار مرگ جنازه متحرک و سرگردان من ، اول جنازه خدا را دید . خدایی که سالها پیش کشته بودندش، جنازه اش را علم کرده و خود از زبانش ناحق و ناروا میگفتند.
در آن لحظه که پایان دنیا یا شاید ظهور چهره واقعیِ دنیای شیطان زده بود، به من گفتند آنجاست، روی یک تخت میان یک کاور سیاه
میدانستم نیکای نوجوانم رنج میکشد. نیکای حساس پیش من که مادرش بودم خجالت میکشید لباسش را عوض کند
دنیا با همه سیاهیش دور سرم میچرخید اما با خودم گفتم چاره ای نیست مجبورم در همین شرایط اسفناک ببینمش
مامور برگشت و وقتی نگاهش به ما افتاد فریاد زد خانوم فقط صورتش را حق دارید ببینید
در همان لحظه من و خواهرم شیدا هر دو خیره شدیم به تکه رنگِ قرمزی که روی موهای نیکا بود
خواهرم با انگشتش کمی از آنرا برداشت و گفت این رنگ؟
من که حدس میزدم برای صحنه سازی بوده ، اشاره کردم ساکت باشد و شیدا هم ساکت شد