وراثت شاهی، شاه گزینی و انجمن(شماره ۵)
#اشکانی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
۲)شرایط اشکانی
از گزارش های یوستین می دانیم که بزرگترین پسر بنابر سنت پارتی جانشین پدر می شد. به خصوص شهادت آشکار او در(۱) می باشد: «از او دو پسر باقی ماند، مهرداد و فرهاد؛ که بنابر سنت، فرهاد، پسر بزرگتر جانشین پدر شد.» بدین ترتیب این سنت رایج در میان قوم پارت بود. فرهاد اول، پادشاهی را به جای پسرانش به مهرداد که بسیار مدیون او بود... تفویض کرد. دلیل ارجحیت برادرش در قبال پسرانش نیز ذکر می شود. «این یکی شخصیتی فوق العاده بود و شاه وظیفه خود دانست بیشتر به عنوان شاه فکر کند تا پدر..... از این رو می بایستی در فکر سرزمین پدری باشد تا فرزندان» نگرانی برای رفاه کشور او را بر آن داشت تا برای شاهی، خویشاوندی را که برازنده تر از فرزندان خود بود به جانشینی تعیین کند. قسمت دیگری نیز در این ارتباط واجد اهمیت است. ارد کهنسال پس از مرگ پسرش پاکور که در جنگ با رومیان از پای درآمده بود، می بایست جانشینی برگزیند. «بعد از سوگواری طولانی، پیر مرد بیچاره را درد دیگری در بر گرفت تا چه کسی را از میان سی فرزندش به جای پاکور بر تخت نشاند». انتخاب او به شوربختی انجامید تا حدی که یوستین، نامزد جانشینی فرهاد را بزرگ ترین رذلها می نامد. ظاهراً شاه آزاد بوده تا یکی از سی پسر را انتخاب کند یا همه را، چنانکه فرهاد اول انجام داده بود، کنار بگذارد. بنابراین، تصویر نظام ولیعهدی که یوستین گزارش می کند به صورت زیرین است: شاه در حین دوران پادشاهی اش جانشین خود را اعلام می کند که ظاهراً انتخاب وی را انجمن گزینشی (سنا) تأیید می کند. سنا بعداً صلاحیت دارد این شاه را عزل کند. از این رو سنا در چنان موردی می تواند با تکیه بر ابتکار عمل خود، شاه جدیدی را مستقیماً برگزیند. ولیعهدی همیشه به خاندان مشخص حکومتگری، اشکانی، محدود است اما آدمی در محدوده این خاندان آزاد بود تا شایسته ترین را برگزیند. بنابراین استحقاق پادشاهی را کل خاندان شاهی و نه شخص واحدی دارا است. یوستین در مورد ترکیب و دیگر اختیارات سنا اطلاع دقیق تری را به دست نمی دهد. اطلاعات استرابو در این جا می تواند مدد رسان باشد. هر چند که داده های وی احتمالاً مشکلاتی را برایمان به بار می آورد. او عنوان می کند که در امپراتوری پارت در مجلس گزینشی وجود داشته که یکی متشکل از «خویشاوندان» شاه و دیگری، متشکل از «فرزانگان و مغان» بود. ظاهراً در مرحله اول كليه اعضاء خاندان شاهی و در درجه دوم، بزرگسالاران با اعضاء خانواده هایشان از دودمان های بزرگ جزو خویشاوندان هستند. این خانواده ها خود را به عنوان خویشان سببی خاندان شاهی به حساب می آوردند. مجمع دوم، فرزانگان و مغان را می توان متشکل از دینیاران، قضات و دبیران دانست. در این صورت، بزرگسالاران و نژادگان در رده نخست، قضات و دبیران در رده دوم و دینداران در رده سوم قرار دارند. از جانب دیگر، به خوبی ممکن می نماید «فرزانگان و مغان» را به عنوان دگر نویسی مفهوم دینیاران تصور کنیم؛ زیرا به هر حال از عهد ساسانیان آگاهیم که مغان به منزله قاضی نیز انجام وظیفه می کردند. بدین ترتیب نامعلوم به نظر می رسد حقیقتاً چه چیزی با نامیدن «فرزانه» مد نظر بوده است. این مجمع دوم، چنان که آدمی می انگارد، هر چند خصلتی شورایی دارد با این همه باید صلاحیت نیز داشته باشد تا در شاہ گزینی سهیم بوده باشد. محتمل می دانند که انتخاب انجام یافته در انجمن گزینشی خویشاوندان، تاییدی تشریفاتی نیز در انجمن فرزانگان و مغان داشته است. این اظهار نظر انگارهای است که اگر مطالب دیگری از دوره پارتیان ارائه شود، به خوبی قابل دفاع نیز می باشد. این کار، چنان که به نظر می آید، تا حال انجام نشده و آدمی در فرض یاد شده در جا زده است.(ص ۱۵۵_۱۵۷)
۱) XL I 3
مأخذ: ویدن گرن، گئو. فئودالیسم در ایران باستان. ترجمه: هوشنگ صادقی. نشر قطره. سال ۱۳۷۸
@atorabanorg