تو شرایط سخته که میتونی خودتو نجات بدی... وقتی کلاس زبان میرفتم سخت ترین ترم همزمان شده بود با یه آزمون مهم، من اون ترم رو خیلی بهتر از ترم بعدش که هم آسون بود هم تابستون بود پاس کردم. بالاترین نمره های دانشگاهم مال ترمی بودن که از لحاظ شرایط درس خوندن بدترین شرایط رو داشتم. حتی واسه کنکورم خیلی از امکانات رو نداشتم؛ نه کلاس خاصی رفتم و نه مشاور داشتم. ممکنه خیلی جاها بشنوی که نباید واسه شروع منتظر شرایط ایدهآل باشی چون هیچ وقت پیش نمیاد؛ این جمله درسته اما من بهت میگم تو سختترین شرایطه که تلاشت نجاتت میده و بهترین نتیجهها رو کسب میکنی.
این روزا با آهنگای بیکلامم آروم میشم، غمگین میشم، بین پارتای درسی استراحت میکنم، فکر میکنم، فکرو از خودم دور میکنم، درس میخونم و صداهای مزاحم اطراف رو حذف میکنم...
میدونی، بعضی چیزا تو زندگی هست که ذهنت پذیرفته ولی احساست نمیذاره انجامش بدی؛ تو میدونی یه کسی آدم اشتباهیه، تهِ یه راهی بنبسته، یه رابطهای غلطه و یه حرفایی هست که نباید بزنی. ولی اینکه قلبتو متقاعد کنی اینو درک کنه نشدنیه. تعادل برقرار کردن بین عقل و احساس از سختترین کارای دنیاست. گاهی میدونی اشتباهه ولی دلت میگه انجامش بده، ولی وقتی ضربشو خوردی ممکنه آسیب بزرگی بهت بزنه. گاهی هم حسرت کاری که دلت میخواسته انجام بدی و عقلت نذاشته تا ابد رو قلبت سنگینی میکنه...