عصر دلفان

#مهدی_زینی
Канал
Логотип телеграм канала عصر دلفان
@asredelfanПродвигать
21,46 тыс.
подписчиков
41,4 тыс.
фото
4,55 тыс.
видео
4,68 тыс.
ссылок
عصر دلفان ارتباط با ما @Asredelfan_admin
#عید_مردگان (#علَفه): سُنت قدردانی از درگذشتگان

نویسنده #مهدی_زینی

عصر یک روز پیش از شب عید را "علفه" می‌گویند که در این شب مراسمی مانند شب جمعه آخر سال برگزار می‌شود و در خور مردگان برایشان غذا و آنچه که در دنیا مورد علاقه آنها بوده می‌پزند و با توزیع خرما، شیرینی یا غذای گرم محلی برای مردگان خود طلب فاتحه می‌کنند و بر قبر آنان سبزه می‌گذارند که ‌نشان از قدرشناسی مردمان این سامان از اموات و گذشتگان خود دارد. پس از بازگشت از گورستان هر خانواده به یاد درگذشتگان خود حلوا می پزد و آن را بین همسایگان خیرات می‌کند. مرسوم است که هنگام طبخ حلوا به یاد هر یک از درگذشتگان مشتی آرد در روغن داغ ریخته و با ذکر نام او و قرائت صلوات و فاتحه برای آمرزش او دعا می‌کنند و در پایان مقداری برای گرا رادار اضافه می‌کنند گرا همان کسی است که اگر سهمیه ای نداشته باشد از خیرات مردگان بر می‌دارد و آنها را اذیت میکند مردم بر این باورند که مردگان چشم به راه خیرات هستند و در این زمان روحشان به دنیای مادی برمی‌گردند و بازماندگان خود را می‌بینند و اگر برایشان خیرات بفرستند شاد و خوشحال می‌شوند و اگر خیرات نفرستند غمگین و نفرین‌کُنان برمی‌گردند برای همین است که بعد از ذکر فاتحه می‌گویند"چیم خیرتو ئی دُما بو" (با دیده نیک به ما بنگرید) جمعه آخر سال در مناطق لک نشین به برات معروف است سنت الفه با ده روز آخر سال و اول سال نو (دو پنج روز) رابطه‌ای بسیار نزدیک دارد، پنج روز آخر سال، پنجه کوچک و پنجه آغاز سال نو، همانی است که در کبیسه محاسبه می‌شود و در حقیقت علفه، در پنجه کوچک پایان سال اجرا می‌شود، به زبان زرتشتیان در ده روز فروردیان یا فروردینگان بهشتیان و نیز دوزخیان به گیتی می آیند، بهشتیان شادان و دوزخیان ترسان از بیم بازگشت در خانه های خود و نزد بازماندگان خود می مانند. از این رو، برای شادی روان آنان نیایش و آیین ویژه ای برگزار می‌شود، حسن خنجی در کتاب تاریخ ایران صفحه‌ی هفتاد می‌نویسد: «در یکی از آخرین روزهای اسفندماه (ماهِ مقدس) برای استقبال از فرَوَهرها مراسم باشکوهی توسط مردم با افروختن آتش در آن شب بر فرازبلندی ها به قصد روشن نگاه داشن سطح زمین همراه بود (اکنون چارشنبهِ سهران) سپس درروز سیزده فروردین برای بدرقۀ فرَوَهرها به دشتها می‌رفتند و جشن برپا می‌کردند».


@asredelfan
«ماله ژیر/ malah zheyr»
در گذشته های نه چندان دور ،کوچ ایلات و عشایر از ییلاق به سمت قشلاق در شهریور و مهر ماه آغاز می شد.این زمان عموما به طور سنتی زمانی ثابت بود.
در آن زمان عشایر لوازم و مایحتاج خود را بر روی اسب و اسطر و گاه، گاو حمل می کردند.بنا بر این می توانستند از هر جایی عبور کنند.منظور این است که از میان جنگلهای بین راه و مناطق صعب العبور(گَله رِی) و بیراهه ها عبور می کردند.
بر خلاف امروز که دیگر از رمه های اسب و مادیانهای «کُریه دُم»و اسطرها خبری نیست.
بار سبک کوچ را ماشینهای نیسان بر دوش می کشند.به همین خاطر ایل میتواند دیر یا زودتر از موعد زمانهای گذشته کوچ کند و حتی گروهی و با هم بودن دیگر معنایی ندارد.به این خاطر می گوییم بار سبک ، که از سیاه چادر دوازده تخته ای و کوچیل و حصوینهای سنگین خبری نیست و یک برزنت یا چادری از جنس نایلون و دیرکهایی فلزی سبک جای آنها را گرفته است.در افواه عامه است که اینها «بولَتی»یا «قُدویی» محسوب می شود.
در گذشته به خاطر عدم وسایل ارتباطی امروزی اهالی کوچنده در بین زاری و گریه های دوطرفه بین خود و کسانی که یک جانشین بودند و در ییلاق می ماندند،ییلاق را ترک می کردند و می گفتند: تا بهار «کی مرده،کی زنده».
در یکی از ابیات چهل سرود می خوانیم:
« گنمل گرمسیر هر گُلی ار جایی بوشنه دوسکم شو نوسی بایی»
یعنی : کشتزارهای گندمِ گرمسیر کم پشت و تُنُک هستند، به دوستم پیام برسانید که دلتنگم زودتر بیاید.
«کزه صوم و ویر وه روی راخه وه دنگ دوس نمای و ایلاخه وه»
سردی برف و یخبندان کوهستان را فرا گرفته است،خبری از یارم در ییلاق نمی رسد.
در تقویم لکی برای هر ماه در تقویم ایرانی نامی مخصوص با معنایی لکی و زیبا و مناسب وجود دارد ، در این تقویم شهریور را « ماله ژیر اول» و مهر ماه ر ا «ماله ژیر دوم» می نامند.
در این نوشته ضمن یک نوستالوژی کوچ به نمود اسم این ماه ها در فرهنگ لکی و وجود اشعار فولکلور در این ر ابطه اشاره می شود.
ابتدا چند فولکلور در رابطه با کوچ ایلات و عشایر:
«ایلل بارو کرد مِ تنیا منم کلگه خراوی بیه مسکنم»
در گذشته ساختمانهای امروزی در ییلاق وجود نداشت و تنها خانه ایی گلی با سوراخی به نام «باجه» در سقف ، اجاقی گلی در وسط اطاق به نام «گوئر» با دری «بلمین/ balmeyn»و بی پنجره. به طور کلی شامل اطاق خواب و آشپزخانه و هال و تراس بود.شاعر در این واته به همین خاطر مسکن خود را «کلگه خراوه» بیان کرده است.یعنی: ایلات کوچ کردند و من در اطاقی خرابه و گلی ، تنها مانده ام.
همچنین در مورد برتریهای ییلاق و قشلاق بر همدیگر اشعاری نغز وجود دارد:
«خویی گرمسیر ماس و دو ئو روینه تو سردی دیری ارا چه چینه»
یعنی : خوبی قشلاق لبنیات است، تو که مزاجت سرد است چرا به قشلاق رفته ای.
«گرمسیر گَرمه چاله زمینه الشدر برزه جا کشگ ئو روینه»
یعنی گرمسیر سرزمینی است با ارتفاعی کم از سطح دریا ، الشتر خوب است که جای کشگ و روغن لکی است.در این فولکلور دانسته می شود که مردمان لک از ارتفاع مناطق از سطح دریا خبر داشته اند ، خاصه گویندگان و شاعران و فرهیختگان.
و اما تقویم لکی:
«ماله ژیرته» خیر کوچ خیلته تاو نازارل ذلیل هر صو دسه خاو»
در این فولکلور میتوان فهمید که به «ماله ژیر» اول یعنی شهریور اشاره شده است، به این دلیل که در مصرع دوم از شیرینی خواب صبحگاهان که مخصوص تابستان است اشاره شده است.
در زبان لکی کوچ هم به معنای از جایی به جایی رفتن است و هم بر رمه ها و اسطرهای بار بردار ایل دلالت میکند که در حال عبور هستند. شاهد مدعا یک نفرین لکی هست که می گویند : «سر کوچت ئی بی رِی بو»یعنی ایل و قافله ی کوچنده ات به بی راهه روبرو شود.
معنی فولکلور : ماه «ماله ژیرت» به خیر باد و کوچ ایلت همچنان ادامه داشته باشد، هر چند نازداران و دختران زیبای ایل در مقابل خواب صبجگاهان ذلیل و بی اراده هستند.
«ماله ژیرته» خیر مالگه نوارارن رِنگ رَنگِ سرتویل دوژ داواران»
این فولکلور به ماله ژیر دوم یعنی مهر ماه و اواخر آن اشاره می کند و آنهم بارش باران و زیبایی بر خورد آن با سیاه چادر است.
می دانیم که عموما «پاییز پِلَه»در واخر مهر ماه و گاهی اوایل آبان ماه رخ می دهد و آن عبارت است از اولین باران پاییزی به طوری که زمین را کاملا خیس کند و در اصطلاح لکی « زمین دربوئری»یعنی زمین تا عمقی که برای کشت و کار است خیس شود و آب در آن نفوذ کند.
معنی:ماه ماله ژیرت به خیر باد در آن هنگام که تازه به مقصد رسیده ای و صدای بارش باران و بر خورد آن با سیاه چادر(سر تویل) زیباست و دیدنی.سر تویل قسمتی از سیاه چادر است که «شیه چلگه» را از دوطرف به آن می بندند و سپس با میخی به زمین وصل می کنند تا سیاه چادر مقاومت و استحکام بیشتری داشته باشد.
منابع : رد پای پیشینیان و کتاب چپرا ، هر دو اثر نگارنده /
#مهدی_زینی


@asredelfan
‍ «بِره / سویل / berah / soeil»

«بره و سویل»دو واژه ی لکی و اولی از اصطلاحات گله داری و دومی یک واژه ی معمولی است.
«بره» در مکانی به نام «برگه »اتفاق می افتد و آن زمانی است که گوسفندان را برای دوشیدن توسط زنان از یک تنگنا که یک یا دوزن در دو طرف آن نشسته اند ،عبور می دهند.
عموما یک نفر هم روبروی دوشندگان می ایستد تا گوسفند ر ا برای عمل شیر دوشی نگهدارد.
گوسفندان به طور پشت سرهم از این مکان عبور می دهند و هربار یک گوشفند دوشیده می شود .بقیه ی گوسفندان هم به خاطر تکرار این عمل در صف می ایستند تا نوبتشان برسد.
«سویل»به معنی ردیف و صف است که گوسفند یا هر چیز دیگر _ ممکن است انسان باشد_پشت سر هم قرار می گیرند و حرکت می کنند.معنای دیگر آن ناودان است.اینکه کدام یک از این دو معنا اصلی و دیگری معنی جانبی باشد مدرکی در دست نیست و آن هم به خاطر عدم وجود متون لکی.
این دو واژه می توانند معادلی برای صف باشد که در زبان لکی بسامدی بسیار دارد.متاسفانه برای زبان لکی متونی وجود ندارد که بتوان این واژه ها را از آن استخراج کرد و معنای آنها را به طور متقن و دقیق بیان کرد. به احتمال زیاد این دو واژه به معنای صف مورد استفاده قرار گرفته اند.هم اکنون در بین عشایر و گله داران همین معنای صف را می دهند.
هر چند بره و برگه در معنای عمل ومحل دوشیدن گوسفندان است ، اما شنیده شده است که مردمان گاهی این واژه را برای صف بستن و در یک ردیف قرار گرفتن انسان هم به کار برده اند.
در مورد «سویل» هم اینگونه است.من خود شنیده ام که می گویند : «آیمل سویلو بست»یعنی آدمها صف بستند.
گاه به معنای یکی یکی و توارد یک دسته یا جمعیت و یا یک گله به کار برده می شود.
زمانی واژه ی لین که واژه ای انگلیسی است توسط کارگرانی که از مناطق لک نشین به شهرهای مختلف ایران سفر می کردند (مخصوصا مناطق جنوبی ایران)این واژه و واژه های دیگری را با خود آوردند و رواج دادند .هم اکنون در برخی نقاط لک نشین این واژه را که از اصل آن بی خبرند به عنوان صف به کار می برند.
مثلا می گویند: «مردم فِرِی لینو داویی»یعنی تعداد زیادی صف بسته بودند.یا می گویند : «ماشینل لینو دایه»یعنی ماشینها صف بسته و پارک کرده اند.
در هر صورت میتوان این دو واژه ی «بره و سویل »را به عنوان مترادف و به معنای صف به کار برد.

#مهدی_زینی



@asredelfan
« مظاهر عاشقی در فرهنگ لکی »
در هر فرهنگ حرکات و نشانه هایی هست که نشان دهنده عشق افراد به یکدیگر است. این نشانه ها قبلا و در طول زمان تفسیر شده و حالت روتین پیدا کرده اند. گذشته از ایما و اشارات که نوعی سخن گفتن عاشقانه محسوب می شوند ، مقصود ما دادن هدایا و احتراماتی است که مظهر عشق هستند و طرف مقابل آن را در می یابد.
سر آمد این هدایا در فرهنگ گسترده ی لکی دستمال و میوه ی انار است. دستمال همیشه نشانه ی دوستی و محبت بوده است و از آن در شادیها و مهربانیها استفاده می شده است. در میان این قوم انار و دسمال جایگاه خاص دارد. معروف و مذکور و مورد پسند است که نمودی از عشق هستند.
در فولکلورهای زیر می خوانیم :
و یایته میو کارد بری دسم دسمال آوردی بسدی وَ دسم
این دستمال آوردن نوعی مهر و محبت آگاهانه است که با دستمالی زیبا که عموما جنسش حریر و ابریشم بوده برای بستن زخم طرف مقابل به کار می رفته است . درک این نوع محبت بسیار آسان و زود فهم بوده است.
دسمال دست بیلا دوان بو یکی اوریشم یکی کتان بو
تکیه بر دسمال که نشانه ی شخصیت و هنجار زمان خود بوده است نوعی تاکید بر قاصد عشق بودن دستمال است.
و یاته میو کارد بری دسم دسمالت آورد بسی و دسم
این بیت کاملا عاشقانه و پیام آور آن دستمال است.
همچنین « دو دسماله حواستن» نوعی رقص لکی است که بازنه (رقصنده) با دو دستمال میدان بازیگه را از شور و شوق عشق گرم می کند.
در مراسم عروسی در گذشته رسمی بود که لبه دستمال و نقل (دسمال و نخل) معروف بود و آن ریختن مقداری از نقلهای مختلف به عنوان یادگاری و هدیه در دستمالی حریر که به شرکت کنند گان می دادند. این رسم را در جایی دیگر شرح داده ایم.
انار یکی از میوه های پاییزی و بهشتی است که در میان مردمان لک طرفداران بسیار دارد به طوریکه برای آن فولکلور موجود است. دیده شده است که برخی مردمان برای هدیه ی انار به دوست و محبوب خود این میوه را در لابلای رختخواب ها پنهان می کردند تا هر زمان به دیدار محبوب نائل شدند به عنوان عشق خود هدیه کنند.
اناری هاتیه ئی لا دوسه وه میا بیرمی هر و پوسه وه
اناری از طرف دوستم به من رسیده است که به عنوان یک هدیه ی زیبا می خواهم آن را با پوست بخورم.
در اینجا نماد عشق بودن انار مثبوت است. چون اظهار شادی و علاقه نسبت به گرفتن هدیه و خوردن آن با پوست رفلکس عشق است. شاعران در ابیاتشان محبوب را به خاطر زلفان با آب انار شسته شده توصیف می کنند.این آب انار بر عشق و دلبستگی گواهی می دهد و به همان نماد شناخته شده در ادبیات و فرهنگ لکی گواهی می دهد.
اری هی رنگینه دل توریایکم و آو انار زلف شوریایکم

#مهدی_زینی




@asredelfan
«داو»
«داو» واژه ای لکی و به معنای ادعای کاری را داشتن و نوبت گرفتن برای پرداختن به کاری مخصوصا جنگ است. هر گاه همراه «طلب»(تلو) بیاید « داوُتلو» تلفظ می شود و همان معنی فارسی داوطلب را دارد.معنی دیگر آن در زبان لکی جنگ و درگیری و مهیا شدن برای شرکت در جنگ است.درابیات فولکلور مویه آمده است :
ئیمرو داوُیِ داوُ برا برایه / هر کی بی برایه سره نگرایه
ترسم دُما تو قالیِ بر پا بو / کیِ ئو کیِ بکن که س داوتلو نو
در فلکلور اول «داویِ داوُ کردن» مساوی رجز خوانی زبان فارسی است و معنای جنگ طلبی و حریف خواهی از آن استنباط می شود.
درر فولکلوردوم به این معنی اشاره دارد که «داوُ تلو شدن» و یا «داویِ داو کردن» کار هر کسی نیست و مردانی شجاع و نترس لازم دارد.ممکن است به ذهن کسی متبادر شود که جنگ طلبی کار خوب و پسندیده ای نیست ،درست است همه بر این باورند ،اما گاهی برای حفظ آبرو، ناموس،شرف خانواده و دفاع ازخاک کشور در مقابل مهاجمان، اینگونه افراد لازمند و کارشان پسندیده و شایان ذکر رشادتها و«موگه خوانی» درمرگشان.
واژه ی« داوُارو» که به معنای درد سر و درگیری است نیز از همین بن است ،در فولکلوری لکی آمده است :
کم بو کم بچو ،کم بیه ئر ورم / ئاخر «داوُارو» مارین ئو سرم
در گذشته که وسایل حمل و نقل از جایهای دور به منطقه کم بود ، مردم بیشتر با استر بارها را حمل می کردند ، در این زمانی کسانی از اطراف کرمانشاه برای فروش محصولات باغی مخصوصا توت ،این میوه را در جوالهای مخصوصی می ریختند و بر پشت استر می گذاشتند و به جایهای دور برای فروش عرضه می کردند. به این جوالها که عموما سیاه رنگ بود، «داوُ» گفته می شد.
در زبان لکی واژه هایی مانند : داوُ ئاوُردن ، داویِ داوُکردن ، داوُه بار= (دُرده بار)،داوهواردن و ....از این بن هستند. همچنین به بسته های بزرگ غلات و حبوبات درو شده را که برای حمل به خرمنگاه به اندازه ی یک «خر بار» روی هم جمع می کنند ، داو گفته می شود ، البته این واژه در برخی نقاط کار برد دارد.
در فرهنگهای فارسی برای آن معانی مختلف آمده است :درفرهنگ دهخدا به معنای نوبت بازی در نرد و شطرنج آمده است.در فرهنگ .در فرهنگ معین به معنای نوبت ، نوبت بازی یا تیر اندازی در نظر گرفته شده است.در فرهنگ عمید علاوه بر معانی بالا به معنای ادعا و دعوی کاری داشتن هم آمده است.
همچنین داو به معنای نوبت نرد باختن هر کدام از طرفین نرد بازی آمده است.
و چون نرد بازی یا شطرنج در نزد عامه نوعی جنگ است ، جنگیدن و نبرد به خاطر وطن و مرز و بوم را در زبان لکی ،داو می خوانند
حافظ می فرماید:ا
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد
منابع : فرهنگ دهخدا / فرهنگ معین / فرهنگ عمید /دیوان حافظ
#مهدی_زینی




@asredelfan
‍ «تلمیت / talmit »

در زبان لکی «تلمیت » عبارت است از آراستن اسبی با باری از هورسبان در زیر و یکعدد قالی دستباف لکی بر روی آن که با رسن بلندی به نام «کشی / keshe»بر روی اسب یا استر محکم می شود.در هنگام کوچ عشایر برای راحتی زنان در طول کوچ و هنگام عروسی تلمیت آماده می شود و زیبایی خاصی به رمه ی کوچ و قافله ی عروس می دهد.این اسب یا استر با انواع گلهای (گلنگ)بافته شده از پشم رنگی آرایش می شود .«دُم اوسار / سر کله / ورتاو / رشمه / حاشیه ی قالی »با این گلنگها آرایش می شود .هر اندازه گلنگها رنگارنگ تر باشد زیبایی تلمیت دوچندان می شود.
تلمیت بوننی ار کاوِ گل رنگی و باوان مچو ناخات بِلنگی
در این فولکلور ارزش و احترام زن موج می زند .اولا اسب سفید گلرنگ از بهترین اسبهای موجود در بین عشایر است و انتخاب آن برای مرکب زن از اهمیت ویژه ای بر خوردار است.همچنین در واژه ی لنگیدن ایهام وجود دارد.لنگیدن در معنای اصلی که حکایت از این می کند که اسب سفید سالم باشد و هنگام حرکت لنگ نزند .دوم اینکه لنگیدن در معنای مجازی کم آوردن و نقص است .
هر صو و شفق بانگ خروسان شُری تلمیت بار تازه عروسان
تلمیت از نشانه های تشخص و نمودار احترام قوم لک برای زنان است .همانگونه که امروزه در مراسم عروسی سعی می شود از بهترین ماشین با مدل بالا برای عروسی استفاده شود و گلکاری در حد اعلا انجام شود ، برای آراستن تلمیت نیز سعی وافر می شود و حساسیت به خرج می دهند .
در فرهنگهای فارسی واژه ای که دقیقا رسم الخط تلمیت داشته باشد موجود نیست .در این فر هنگها بله دو واژه ی «تنبلیت و تملیت » اشاره شده است و اکثرا ان را بار کوچکی دانسته اند که بر روی بار بزرگ و بر پشت حیوانات باربر می نهند .
واژه ی تملیت می تواند با تلمیت لکی یکی باشد و فرایند قلب صورت گرفته باشد .همانند قفل که در زبان لکی به قلف تبدیل شده است .همچنین تنبلیت نیز با توصیف چگونگی فرایند زبان شناسی به تلمیت مبدل شده باشد .در برخی از گویشهای محلی عقل را علق می خوانند.
این موضوع قابل پژوهش است که آیا «تلمیت » اصل است یا تنبلیت و تملیت.نمونه واژه ی «مزگ » لکی هست که در زبان پهلوی نیز به همین شکل ثبت شده است و همان شکل باستانی خود را حفظ کرده است ، در زبان فارسی امروزی به مغز بدل شده است.

منابع : فرهنگ دهخدا /فرهنگ عمید /فرهنگ معین /

#مهدی_زینی



@asredelfan
« دم / dam »
دم واژه ای لکی و به معنای دهان است.گاهی معنی اصطلاحی پیدا می کند و گفتن و حرف زدن را می رساند. در فرهنگ دهخدا به معنی نفس آمده است.
در زبان لکی این واژه دارای گستردگی و بسامد بالای در واته ها ، چیستانها، اصطلاحات ، کنایات و شعر شعرا دارد.
اینگونه موارد گنجایش و ظرفیت زبان لکی را می رساند. علاوه بر اینها برای اصطلاحات زبان فارسی نیز یک ترجمه ی لفظ به لفظ با رنگ و بوی لکی دارد.
در زیر به نمونه هایی از این موارد می پردازیم.
1.دم بور = صفت است برای انسان ، بی ارزش و بی مقدار و نسنجیده.
2.دوم ئو دم = دهان به دهان شنیدن خبری.
3. دم آگرتن = دندان روی جگر گذاشتن و صبر کردن.
4.دم ای دو کلیاین = دوغ وقتی که روی آتش است حرارت زیادی به خود می گیرد و هر چیزی را در خود حل می کند.بنا بر این هشدار به کسی که ب یموقع دمان به سخن باز کند و از آن چالشی به وجود آید.
5.دم بستن = ساکت شدن و سخن نگفتن.
6.دمه وَر = پر حرف و زیاده گوی. معادل حراف که صیغه ی مبالغه است.
7.دل بسلمو دم کافر = آدم دو رو با ظاهر زیبا ولی در باطن بد طینت.
8.دم ای دم نایین = دهان به دهان شدن و کل کل کردن و سر به سر کسی گذاشتن.
9.دم قن دنو قن= فولکلور لکی :دم قن دنو قن لو شکرینم آفرین ژ دوس صد آفرینم
10.دم قن دنو قن = فولکلور لکی: دم قن دنو قن قن وی خاصیه لو چوی خرویزه شاعباسیه
11.دمه کت بار بن = فولکلور لکی : دمه کت بار بن دم دمانت کم سرمه عطاران پر چاوانت کم
12.سه مونگ زمسو = فولکلور لکی: سه مونگ زمسو کل و شو بیا دم ار نوم دم لو ار لو بیا
13.دم ار دم = شایعه دهان به دهان
14.دمه لوسکی(دمه لوسی) = شیرین زبانی و ناز و ادا با سخنان عاشقانه و.....
15.دمتا بن = ساکت شو.
16.دمت بکومی = حرف نزن ، مواظب حرف زدنت باش.
17.آگر اج دما بیین= سخنان تند و اعتراض آمیز.
18.دم ای دم نایین = کل کل کردن با کسی دهن به دهن شدن.
برای این واژه شاهد مثال زیاد است. باید جستجو کرد و نوشت.

#مهدی_زینی





@asredelfan
‍ « موجودات ترسناک در گستره ی فرهنگ لکی »
تمدن امروزی جهان حاصل تفکرات ٍ ذهنیات ، باورها ، نگرش دینی و نوع زندگی مردمان گذشته است که هم اکنون در اختیار ماست.
در همه ی فرهنگها و میان اقوام مختلف جهان اعتقاد به موجودات خیالی نیک یا بد همیشه همراه آنان بوده است. این موجودات با توجه به موقعیت مکانی و زمانی در برابر مردمان ظاهر می شدند و گاه باعث نیکبختی و گاه موجبات آزار و ضرر و زیان را فذاهم می کردند.
شکل و هیئت این موجودات در مناطق مختلف فرق می کرد و وابسته به توانایی این اوهام داشت.وهمی که هم اکنون به تجربه و پیشرفت علم کذب بودنشان تایید شده است ، هر چند ممکن است کسانی بر اعتقاد خود پا بر جا باشند.
اشاعه ی وجود و باور داشت این موجودات ترسناک توسط بزرگترها در طول زمان و هنگام شب نشینی ها انجام می پذیرفت. سخنان این بزرگان اگر با آب و تاب و شیواتر بیان می شد تاثیر بیشتری بر مخاطبها داشت.به گونه ای که شنوند در پرتو نور کم رنگ چراغِ « یک دستی »(فانوس) یا «میشی»به اطراف خود نگاه می کرد شاید آن راببیند. رقص سایه روشنها بر روی دیوار گلی یا کنگره های چیت و سیاه چادر محیطی خوفناک خلق می کرد. موهای سیخ شده و چشمان باز و دهانی گشاده از آثار توصیفی این موجودات بود.
«گژه هویله »
این موجود شبها و در کوهها با شکارچیان روبرو می شود. کنار آتش می نشیند و با موهایی پر پشت ، بلند ، ژولیده و مجعد با دندانهایی بلند که از لبها بیرون زده ،حرکات شکارچی را تقلید می کند.
این کار تا جایی ادامه پیدا می کند که طرف از شدت ترس روی زمین بیافتد و یا فرار کند و از صخره ها سقوط کند.
چنانچه انسان خود را نبازد و مقاومت کند می تواند جان سالم به در ببرد. می گویند : زمانی مردی برای شکار در کوه مجبور شد شب ر ا در غاری بیتوته کند.مرد آتشی بلند بر افروخته و کبابی از گوشت شکار بر روی آتش داشت که ناگهان « گژه هویله » روبرویش ظاهر شد و بر روی سنگی نشست.
نگاهش بسیار ترسناک بود. همه ی حرکات مرد را تقلید می کرد. شکارچی چاره ای اندیشید.دستانش را به روغن کباب آغشته کرد.گژه هویله هم همین کار را تقلید کرد. مرد دستان چربش را به موهای سر و ریشش می مالید. لباسهایش ر ا با آن چرب کرد.گژه هویله هم همه ی این حرکات ر ا تقلید کرد.
شکارچی در نهایت چوب بر افروخته ای از آتش به دست گرفت و آن ر ا به موهای خود نزدیک می کرد.گژه هویله هم همین کار ر ا کر د اما نمی دانست مرد آتش را فقط به موهایش نزدیک کرده است. در این زمان سر و صورت و بدن پشم آلود گژه هویله آتش گرفت و از گرما و سوزش آتش خودش را از صخره ها پرت کرد و در میان زمین و آسمان می خواند : و دس وژم و پا وژم آگرم دا اج بدن وژم. یعنی با دست و پای خودم به بدنم آتش زدم. این گفته از ۀآن زمان در میان لک زبانان واته (ضرب المثل) شده اشت.
از این موارد در فرهنگ لکی بسیار است که در فرصتی دیگر به آنها نیز خواهیم پرداخت.از آن جمله است :« مرد اِزما » و « دیو دوال پا»

#مهدی_زینی



@asredelfan
«ماله ژیر/ malah zheyr»
در گذشته های نه چندان دور ،کوچ ایلات و عشایر از ییلاق به سمت قشلاق در شهریور و مهر ماه آغاز می شد.این زمان عموما به طور سنتی زمانی ثابت بود.
در آن زمان عشایر لوازم و مایحتاج خود را بر روی اسب و اسطر و گاه، گاو حمل می کردند.بنا بر این می توانستند از هر جایی عبور کنند.منظور این است که از میان جنگلهای بین راه و مناطق صعب العبور(گَله رِی) و بیراهه ها عبور می کردند.
بر خلاف امروز که دیگر از رمه های اسب و مادیانهای «کُریه دُم»و اسطرها خبری نیست.
بار سبک کوچ را ماشینهای نیسان بر دوش می کشند.به همین خاطر ایل میتواند دیر یا زودتر از موعد زمانهای گذشته کوچ کند و حتی گروهی و با هم بودن دیگر معنایی ندارد.به این خاطر می گوییم بار سبک ، که از سیاه چادر دوازده تخته ای و کوچیل و حصوینهای سنگین خبری نیست و یک برزنت یا چادری از جنس نایلون و دیرکهایی فلزی سبک جای آنها را گرفته است.در افواه عامه است که اینها «بولَتی»یا «قُدویی» محسوب می شود.
در گذشته به خاطر عدم وسایل ارتباطی امروزی اهالی کوچنده در بین زاری و گریه های دوطرفه بین خود و کسانی که یک جانشین بودند و در ییلاق می ماندند،ییلاق را ترک می کردند و می گفتند: تا بهار «کی مرده،کی زنده».
در یکی از ابیات چهل سرود می خوانیم:
« گنمل گرمسیر هر گُلی ار جایی بوشنه دوسکم شو نوسی بایی»
یعنی : کشتزارهای گندمِ گرمسیر کم پشت و تُنُک هستند، به دوستم پیام برسانید که دلتنگم زودتر بیاید.
«کزه صوم و ویر وه روی راخه وه دنگ دوس نمای و ایلاخه وه»
سردی برف و یخبندان کوهستان را فرا گرفته است،خبری از یارم در ییلاق نمی رسد.
در تقویم لکی برای هر ماه در تقویم ایرانی نامی مخصوص با معنایی لکی و زیبا و مناسب وجود دارد ، در این تقویم شهریور را « ماله ژیر اول» و مهر ماه ر ا «ماله ژیر دوم» می نامند.
در این نوشته ضمن یک نوستالوژی کوچ به نمود اسم این ماه ها در فرهنگ لکی و وجود اشعار فولکلور در این ر ابطه اشاره می شود.
ابتدا چند فولکلور در رابطه با کوچ ایلات و عشایر:
«ایلل بارو کرد مِ تنیا منم کلگه خراوی بیه مسکنم»
در گذشته ساختمانهای امروزی در ییلاق وجود نداشت و تنها خانه ایی گلی با سوراخی به نام «باجه» در سقف ، اجاقی گلی در وسط اطاق به نام «گوئر» با دری «بلمین/ balmeyn»و بی پنجره. به طور کلی شامل اطاق خواب و آشپزخانه و هال و تراس بود.شاعر در این واته به همین خاطر مسکن خود را «کلگه خراوه» بیان کرده است.یعنی: ایلات کوچ کردند و من در اطاقی خرابه و گلی ، تنها مانده ام.
همچنین در مورد برتریهای ییلاق و قشلاق بر همدیگر اشعاری نغز وجود دارد:
«خویی گرمسیر ماس و دو ئو روینه تو سردی دیری ارا چه چینه»
یعنی : خوبی قشلاق لبنیات است، تو که مزاجت سرد است چرا به قشلاق رفته ای.
«گرمسیر گَرمه چاله زمینه الشدر برزه جا کشگ ئو روینه»
یعنی گرمسیر سرزمینی است با ارتفاعی کم از سطح دریا ، الشتر خوب است که جای کشگ و روغن لکی است.در این فولکلور دانسته می شود که مردمان لک از ارتفاع مناطق از سطح دریا خبر داشته اند ، خاصه گویندگان و شاعران و فرهیختگان.
و اما تقویم لکی:
«ماله ژیرته» خیر کوچ خیلته تاو نازارل ذلیل هر صو دسه خاو»
در این فولکلور میتوان فهمید که به «ماله ژیر» اول یعنی شهریور اشاره شده است، به این دلیل که در مصرع دوم از شیرینی خواب صبحگاهان که مخصوص تابستان است اشاره شده است.
در زبان لکی کوچ هم به معنای از جایی به جایی رفتن است و هم بر رمه ها و اسطرهای بار بردار ایل دلالت میکند که در حال عبور هستند. شاهد مدعا یک نفرین لکی هست که می گویند : «سر کوچت ئی بی رِی بو»یعنی ایل و قافله ی کوچنده ات به بی راهه روبرو شود.
معنی فولکلور : ماه «ماله ژیرت» به خیر باد و کوچ ایلت همچنان ادامه داشته باشد، هر چند نازداران و دختران زیبای ایل در مقابل خواب صبجگاهان ذلیل و بی اراده هستند.
«ماله ژیرته» خیر مالگه نوارارن رِنگ رَنگِ سرتویل دوژ داواران»
این فولکلور به ماله ژیر دوم یعنی مهر ماه و اواخر آن اشاره می کند و آنهم بارش باران و زیبایی بر خورد آن با سیاه چادر است.
می دانیم که عموما «پاییز پِلَه»در واخر مهر ماه و گاهی اوایل آبان ماه رخ می دهد و آن عبارت است از اولین باران پاییزی به طوری که زمین را کاملا خیس کند و در اصطلاح لکی « زمین دربوئری»یعنی زمین تا عمقی که برای کشت و کار است خیس شود و آب در آن نفوذ کند.
معنی:ماه ماله ژیرت به خیر باد در آن هنگام که تازه به مقصد رسیده ای و صدای بارش باران و بر خورد آن با سیاه چادر(سر تویل) زیباست و دیدنی.سر تویل قسمتی از سیاه چادر است که «شیه چلگه» را از دوطرف به آن می بندند و سپس با میخی به زمین وصل می کنند تا سیاه چادر مقاومت و استحکام بیشتری داشته باشد.
منابع : رد پای پیشینیان و کتاب چپرا ، هر دو اثر نگارنده /
#مهدی_زینی



@asredelfan
‍ «سُلیک / soelik / همزیستی مسالمت آمیز »
سلیک یک واژه ی لکی هست که می تواند از سلوک گرفته شده باشد. زبان لکی هر واژه ای را وارداتی باشد آنطور که باب طبع و لین در گفتار گویشوران باشد ، تغییر می دهد به طوریکه گاه از واژه ی واردتی بسیار متفاوت است ، هم در معنی و هم در شکل.
یکی از این واژه ها « سُلیک » است که در زبان لکی معنایی غیر از اصل معنای آن دارد.هر چند با کمی تامل و تفکر به عرفانی و معنوی بودن آن پی برده می شود.
سلیک در زبان لکی به معنای همزیستی مسالمت آمیز است بدون تعرض و ایراد بر روش و مسلک و اخلاق دیگران.
سلوک در زبان عرفا مقامی است که شخص پس از طی مراحل و مدارج توبت ، مجاهدت ، خلوت ، عزلت ، ورع ، زهد، وصمت ، خوف و رجا، حزن ،جوع ، ترک شهوت ، خشوع و تواضع که اصطلاحا مدارج سلوک است و شخص به فنا می رسد.
معنای دیگر آن که فرهنگها ذکر کرده اند ، پیروی کردن از رسم و آیین کسی است.این معنا با معنای سلیک در زبان لکی بسیار نزدیک است.
هر گاه با کسی همسفر ، هم سخن ،آشنا و دوست شدیم و وقت و بی وقت از اخلاق و رفتار آن شخص که به ما آسیبی نمی رساند ایراد نگرفتیم و مدام به او گوش زد نکردیم ، ما داری سلیک هستیم.
در افواه مردم لک زبان است که فلان حتی با مار هم سلیک دارد که نهایت خوش خلقی و رفاقت و مردانگی است.
همچنین افراد خوش رفتار ، خوش بر خورد ، رئوف و نیکو کردار از سلیک بالایی برخوردارند.

منابع : فرهنگ فارسی دهخدا / کتاب چپرا اثر نگارنده.

#مهدی_زینی




@asredelfan
‍ +«گوره میِ»
«گوره میِ» واژه ای لکی و به معنای جوراب است.درگذشته مردم لک زبان برای حفاظت دستها و پاها از سرما از دو دستبافته ی محلی استفاده می کردند.یکی از این صنایع دستی ،                   «ده سمُله»(دسکش)بود و دیگری «پا مُله» بود که دستباف دومی کمتر با این عنوان خوانده می شد و بیشتر به «گوره میِ» معروف بود.برای ریشه ی این نوع تلفظ شاهدی پیدا نشد و رد پایی در متون گذشته هم یافت نشد .ممکن است با دو تفسیر زیر رابطه ای داشته باشد.
در ملایر روستایی هست که قبلا گوراب نامیده می شد ولی هم اکنون به جوراب مشهور است برای وجه تسمیه ی آن به «گوره میِ» دلایلی ذکر شده است،  از جمله اینکه به معنای محل فرو رفتن آبهای سیلابی و یا اینکه در بالای گور مرده ها چاله ای حفر می کردند و آب ان در زمین فرو می رفت و وارد قبر نمی شد.به همین خاطر به گوراب و سپس به جوراب معروف شد.
جِر در زبان فارسی ریشه ایست که قرینه بودن و جور بودن را می رساند که در ابتدا گِر تلفظ و بعدا به جِر تغییر صامت داده است.جوراب یا گوراب یعنی پوشش دارای جور یا قرینه که در ابتدا به معنی پاپوش مانع نفوذ آب استفاده می شده است.نمونه :پنجره =پن(قابل بستن)+جره (دارای قرینه)/
جاری به معنای قرینه ی همسر برادر/گور=حیوان دارای خطهای قرینه/گور=مدفنهای قرینه و در یک ردیف/
منابع : سایت روستای گوراب ملایر./

#مهدی_زینی




@asredelfan
‍ « تپکه / tapkah / سرره / srrah /»
تپکه و سرره دو واژه ی لکی هستند و بر نوعی ماده ی سوختی دلالت می کنند.در زمانهای گذشته که خبری از نفت و گاز و دیگر وسایل گرمایشی نبود ، مردمان ما برای رهایی از سرمای زمستانها ، پهن گاو و گوسفند و دیگر چهارپایان را در مکانی روی هم دپو می کردند. در اواخر فصل بهار این پهن ها را که «لاسگو یا لاسکو » نامیده می شد با آب مخلوط می کردند. ماده ی حاصله که خمیری یک دست از پهن بود با « ساج » به نقطه ای حمل می کردند و از آن هیئتی دایره یا بیضی شکل بر روی زمین درست می کردند.این ماده پس از گذشت چندین روز خشک می شد. مردم آن را به جاهای مخصوصی در خانه اشان جمع می کردند تا در زمستان به مرور از آن برای آتش کرسی و اجاق و بخاری ها استفاده کنند.
همه ی خانواده ها این کار را می کردند هر چند از چوب درختان جنگلی هم برای بخاری و یا پخت نان استفاده می شد.
تفاوتی بین این دو ماده هست و آن این است که سرره را بدون آب و تا زمانی که خشک نشده به شکل خشت درست می کنند و بر روی هم فشار می دهند، اما در تپکه پهن را با آب مخطوط کرده و سپس خشت درست می کنند.
در سالهای 1354 و 55 در الشتر به وسیله ی طرح و توسعه ی سلسله اقداماتی برای جایگزینی استفاده از بیو گاز به جای سوخت فسیلی در دست انجام بود که ......
مـروري بـر تاريخچـه اسـتفاده از فنـاوري بيوگـاز روستايي به صورت نوين در ايران نشـان مـيدهـد اولـين واحد بي هوازي توليد متان در روسـتاي نيـاز آبـاد شهرستان الشتر در سال 1354مورد بهره برداري قرار گرفتـه سـت.
پ.ن: ترانه ی ماندگار علیرضا نادری که تعریضی به از خودبیگانگی بود در این سالها اجرا شد.

منبع : کاربرد فناوری بیو گاز / الهيار عادلي گيلاني*/ فيروزه سوري*/ مجتبي پور احمدي*

#مهدی_زینی




@asredelfan
‍ « نقزی دایین / negheze dayyn »
این ترکیب یک کنایه ی لکی هست که ممکن است به کار بردن آن غیر معمول و دور از نزاکت باشد اما در زبان لکی وجود دارد و آوردن آن در مواردی اکراهی ندارد.معنی آن تحریک کردن و بر انگیختن کسی است.
در زبان فارسی وقتی که می خواهند تحریک کردن و برانگیختن کسی را عنوان کنند ،می گویند:فلان تحریکش کرده است.گاهی معادل فرانسوی آن را برای اینکه کلاس بگذارند ،به کار می برند.«آنتریک کردن»
مرحوم مومنعلی جوزیپور در طنزی زیبا در مذمت این واژه در زبان لکی و هشدار به گویندگان آن ،از زبان شخصی دیگر آن را «النتریک»می خواند.« مزانم !!!!النتریکت کردن»
به هر جهت نقزی دایین یعنی کسی را تحریک کردن،وسوسه کردن شخصی دیگر برای انجام عملی خواه زشت،خواه زیبا.
و اما نقضی(negheze) چوبیست در دست برخی از افراد برای راندن حیوانات هنگام شخم زدن یا در حمل بار و سوار کاری. در یک سر این چوب میخی نوک تیز تعبیه شده است که در بدن حیوان فرو می رود و تلنگر انجام کار و حرکت ر ا به او تحمیل می کند.
این وسیله با گاروم (گاوران)متفاوت است هر چند کار هردو یکی است.در جایی دیگر به گاروم پرداخته ایم.

#مهدی_زینی


@asredelfan
‍ « دسه کنه / dasakanah »
یکی از کارهای طاقت فرسا و خستگی آور کشاورزی کندن بوته های عدس و گاودانه ، ماش ،لوبیا و نخود است.این عمل در زبان لکی به «دسه کنه »مشهور است.معنی آن در درون خودش نهفته است و به معنای با دست کندن است و منحصرا برای این موارد به کار می رود.بیشتر این حبوبات در زمینهای تقریبا کم بازده و سنگلاخ(کچک کو، کش و برگ)کاشته می شود که رشد زیادی ندارد. کشاورز باید با جان کندن آنها را جمع آوری کند. متاسفانه در کشور ما اگر مساعدتی ار طرف دولت هست فقط به زمینهای هموار و آرا و آبی تعلق دارد،اینگونه زمینها به دست فراموشی سپرده شده اند. اصطلاحات دیگری در این راستا داریم، مانند :دس نشون(کاشتن درخت)،دسه ولیق (با دست پژمرده کردن،مثل شمامه)،دسه پلماسی (با دست مالیدن چیزی)،دسه پِشد(میزان چاقی گوسفند را سنجیدن)،دسه زونی(دست به زانو)،دسه یال(سوار شدن بر اسب و استر بدون افسار)دسه گرز(گرز در دست داشتن و کنایه از آدم غضبناک و کسی که زود خشمناک می شود)،دس چَرم(سرمایه دار و متمول) ،دسه برا (دوستی که مرد باشد)، دسه خویه (دوستی که زن باشد و خواهر خوانده شود، دسه مل(دست در گردن کردن ،در آغوش گرفتن، در گذشته مردم کسی را که مدت زیاد ندیده بودند ، در بغل می گرفتند و می بوسیدند ،این عمل بدون هیچگونه نظر بد انجام می شد)، دسه دُم (چهر پایان بار بر و گاوهای کاری که به خاطر نحیفی و بلغری زیر بار یا در بین شخم می خوابند،به این معنا که باید دمشان را بگیری تا بلند شوند ، دسه دَم (اظهار تعجب)،دس ار سر دس(بیکار و بی درآمد)،دساویز(دستاویز، سوغات)،دس ئو دس (دست به دست کردن،قرض کسی را بر عهده گرفتن)،دسا پیلی(یک نصف لاشه ی گوسفند که شامل دست و دنده ها می شود)،دس ارا گرتن(گدایی کردن، دست را باز کردن برای گرفتن چیزی)،دسمال (دستمال)،دسامو (نوعی خربزه)،دسه بار(از بار حیوانات دست گرفتن و کمک کردن کسی)،دسه خاو (خوابیدن از روی عادت به طور زیاد،فولکلور:ماله ژیرته خیر مینگه نواران ***نازارن ذلیل هر صو دسه خاو).
موارد زیادی در زباه لکی برای این مقوله هست.

#مهدی_زینی

@asredelfan
‍ «بزران آوایی نمر و سحر آمیز»
آواهای «نمر/جاویدان» آواهایی هستند که در طول تاریخ گذشته،حال و آینده همراه و همدم و مونس لحظات شاد و غمگین مردمان یک قوم و فرهنگهای همسایه و گاهی فرهنگهای بیگانه هستند.
در اینجا هدف ما شناساندن عزیزان موسیقیدان و خواننده ی لک زبان نیست ،بلکه اشاره ای کوتاه به ترانه های لکیست که در طول زمانهای گذشته و حال مورد اقبال عامه ی مردم لک و لر و کرد قرار گرفته اند.آنچه میتواند قابل ذکر باشد و به عنوان ترانه های «نمر» از آنها یاد کرد ،عبارتند از :
بزران ، سوزه سوزه ، کلنجه زرد، بینا بینا ، هی لاو هی لاو، هوریلار، شای بالا برزان ،آمان گلیا،مریم مریم، گرجی میم گرجی،زنگ زنگ ،کرنو کرنو،از میان این ترانه ها آنچه در گذشته توسط سفرنامه نویسان به آن اشاره شده است ،ترانه ی بینا بینا و مریم ریم است.
خدا را شاکریم که مردمان لک زبان به هویت و داشته های خود عشق می ورزند. از میان ترانه های لکی به جرات می توان بزران را سر آمد همه دانست زیرا بسامد اجرای آن توسط خوانندگان لر و کرد و لک بیشتر از بقیه است.هر خواننده ی «لک» و «لر» و کمتر «کرد» با ترانه ی بزران خود آزمایی نموده وگاه در خوانش خود پیروز و موفق بوده است.
نوازندگان مبتدی هم در گامهای اولیه آهنگ بزران را ترنم می کنند.هر شخص چه حرفه ای و چه آماتور و ذوقی زمزمه اش بزران است. این ترانه می رود که فراگیر شود.در درون این ترانه حس غریبی هست که همانند اشعار خواجه ی شیراز باب طبع هر شخص است و آن را وصف حال خود می داند.باشد که دیگر ترانه ها نیز فراگیر و همگانی شوند.در نوشته ای تحت عنوان «آواهای نمر» به انواع ترانه های لکی پرداخته ام.

#مهدی_زینی



@asredelfan
‍ «کرچوک /kerchouk»

«کرچوک» واژه ای لکی و به معنای خسیس و ناخن خشک است .این واژه بیشتر برای زنان به کار می رود و صفتی منفی است.در مقابل واژه ی «هون هاون» و «دس و د ل واز» داریم که صفتی مثبت و شایسته است.
گاهی هم برای کسانی که کم بضاعت هستند و باید مقتصد و صرفه جو باشند واژه ای مناسب و مثبت محسوب می شود.مثلا می گویند : «فلان ولخرج نیه ئو کرچوکه».ولی در مجموع صفتی منفی است.
این واژه دو جزء دارد ، «کرچ /kerch» + «وک / ouk» .کرچ به معنای بسته و کرخ و جمع شدن است .چنانچه می گوییم : «کلکلم کرچ ایر هاتنه »= انگشتانم (به خاطر سرما یا حالتی عصبی)جمع شده اند. گاه برخی پارچه ها مثلا یک پیراهن که نایلونی باشد، در مقابل آتش جمع می شود که به «کرچ ئور هاتن» مشهور است.گاه پوست دست به خاطر سوختگی اندک جمع می شود که باز با همین اصطلاح بیان می شود.
«وک/ouk»که پسوند است و در اینجا صفت ساز می باشد و بر صفت خساست در وجود کسی دلالت دارد.در مجموع یعنی کسی که نم پس نمی دهد و مهمان نواز نیست و ناخن خشک است و بیشتر برای زنان کاربرد دارد.
رد پایی از «کرچ» در زبان فارسی و دیگر زبانها و گویشهای محلی ایران به همین معنای آن در زبان لکی وجود ندارد ، اما به معانی دیگر با کسر یا فتح یاضم اول یا دوم موجود است و ما را با آن کاری نیست.
در فرهنگ دهخدا آمده است :
وک . [ -وک ] (پسوند) که در تلفظ اوک شود، چون در آخر اسمی درآید افاده ٔ مبالغه کند، چون رموک ، نروک . (یادداشت مرحوم دهخدا).
در زبان فارسی هم نمونه هایی اندک دارد ، همانند : برشتوک = نوعی شیرینی/رموک = بسیار رمنده/ نموک = نم دار و مرطوب.
در زبان لکی پسوند «وک / ouk» معانی متعدد دارد :
«کرچوک» = کسی که کرچی دارد و صفت فاعلی است .در بالاتر توضیح داده شد.
«نروک» که پسوندی نسبی درست میکند و به معنای نرینه ی پیاز است. این شکل از پیاز در حالت نرینه باقی می ماند و به پیاز کامل تبدیل نمی شود .(پیاز نروک»
«مزوک» = صفت و به معنای نازا است.چنانکه در مورد قاطر می گوییم :«حیف قاطر مزوک»
«پیشوک» = گیاهی است که ساقه هایی پیش مانند دارد و «وک» پسوند شباهت است.یعنی گیاهی که مانند «پیش»(ساقه ی خشک شده ی گندم و جو) است.
«بِر بِروک / بروک بروک» = قطعه قطعه و قسمت قسمت و غیر قابل استفاده .این واژه در مورد خمیری که بر آمده و آماده ی پختن نان یا چُرک نباشد و یا شیری که فاسد شده باشد و به اصطلاح لکی بر روی آتش «مچیری» کاربرد دارد. مصدر ان هم «چیریاین / cheryayn» است.
در زبان فارسی کمتر به این پسوند بر می خوریم .اگر هم هست واژه هایی هستند که دچار دگرکونی شده اند ،همانند ابرو که در اصل ابروک بوده است و خلاصه شده و تخفیف یافته است.
در هر صورت این پسوند بر صفتی همیشگی در وجود کسی یا چیزی دلالت می کند و اغلب هم دارای بار منفی است.
در فرهنگ لکی واته ای داریم که می گوید :
هر کی ولا وژ یل یلونه شیرتوک و پیرتوک .....خرونه
در این واته شیرتوک و پیرتوک دو گیاه بی خاصیت و کم ارزش هستند که با پسوند «اوک» ساخته شده اند.
منابع : فرهنگ دهخدا

#مهدی_زینی



@asredelfan
در میان قوم لک همسان دیگر فرهنگها ی ایران زمین در باره ی عدد چهل باورها و آیین هایی وجود دارد.
اشعار فولکلور که عمق باورها و فرهنگ و تمدن هر قوم در آنها نهفته است،نشان دهنده ی اعتقادات و پسندهای مردمان آن قوم است.در شعر فولکلور زیر به ارج و منزلت و تقدس عدد چهل اشاره شده است.
چل گو چل نیم گو چل کریمخونی نخره ریز بیه تا ژیر زونی
گو و نیم گو آویزه هایی است از جنس نقره عموما که زنان لک بر روی جلسقه و سرداری و دمپای شلوار خود می دوزند تا زیبایی را به حد کمال برسانند.در این فولکلور شاعر برای تعداد این آویزه ها عدد چهل را انتخاب کرده است که نشانه ای از بسامد آن در زندگی و تقدس و رواج آن در بین قوم حکایت می کند.
چله گجره و چله کلنگه: چله ی بزرگ:فصل زمستان با چله ی بزرگ آغاز می شود ومدت آن چهل روز است.پس از آن چله ی کوچک شروع می شود ومدت بیست روز طول می کشد.
چله ی کوچک: از چله ی بزرگ سردتر وسختگیرتر است ومی گوید اگر من به اندازه ی تو عمر می کردم وچهل روز بودم پیرزن را پایین اجاق وپیر مرد را بالای اجاق از شدت سرما می خشکاندم.
چله ی ژن زائو:زنان رائو که در ز بان لکی به «زاوارو»موسومند تا چهل روز باید تحت مراقبت خانواده باشند تا از دست آل و جن و بچه عوض کن که از اجنه می باشد در امان باشند.دیده شده است زنانی که در این مدت تنها و تحت مراقبت نبوده اند فرزندشان را اجنه با بچه ی خود عوض کرده اند. اینگونه نوزادان به آلشدی موسوم و تا پایان عمر این اسم بر رویشان می ماند.
چله بِر:دو نوع چله بِر داریم.1.در باور مردم ما تا چهل روز ممکن است چله ی نوزاد با نوزادنی دیگر از انس و جن در گیر شود و به کودک مضرتی وارد شود برای این دفع این مضرت توسط افراد با سواد چله بري نوشته مي شود تا چله ي كودك با چله ي ديگر نوزادان ديگر از انس وجن در گير نشود و آن را به بازوي طفل مي بندند. محتوی چله بِر آیه یا سوره ای از قرآن است با چند جمله ی فارسی.
2. رمانی به طور سنتی قبل از شروع فصل زمستان و آمدن چله ی بزرگ زمینهای کشاورزی که در حال آیش بودند، توسط مردم شخم زده می شدند.با این کار آب و یخ به درون زمین نفوذ می کرد و آن را از هم باز مینمود تا برای بهاره کاری آماده شود.
سر چله:در هنگام از دست رفتن کسی از خانواده عموما زنان دور و نزدیک تا چهل روز از بر سر گذاشتن حنا خود داری می کردند.
چل کچل: یکی از باورهای مردمان لک این است که برای پایان بارندگی شدید بهاری یا اسم چهل کچل را بر زبان می آورند يا آنها رابه صورت چهل قطعه چوب کنار هم می گذارند وبا نخ به هم می بندند.

منابع :آمنه حسن زاده،جايگاه اعداد در فرهنگ مردم ايران با تاكيد بر اعداد هفت و چهل./فرهنگ عامه ی لکی اثر نگارنده/چپرا اثر نگارنده/

#مهدی_زینی




@asredelfan
+«هور ئو منگال»
وت: ئسگه خو بی ئی لباسل بق بقو ئو تنگ ئو تویشگه نویی .وه چی وِلی کارمونه مکت ئو ریِ.وتم : مشی زمونه ئوض بیه ،مردم خوشون ئج ئی جوره مای. وت : وخدی گلونه بیمو،  دو سال بی، خدا ئاویل رنگین دم ئو لچ سویر چوی کوگیِ داویتیه بینمو،فره دوسمو داشد.ئاخر و بیزه ئی ئاویله گوشد کوگم هواردویی.هر کس موینیا گزیی ئج گُپله مگرت ئو ماچا مِهرد.
منیش داویمه خیاط ، " قوه" گل گلین کراخ دار یخه بر گردونیِ ئریِ دویرویی.ئر سر هر شُنیِ قیلیِ میره کاو ئو چن دون ئسبن ئی نوم پرو سوز ئو دو سیِ توک درزنم گِت کردویی.خلاسه کُل هُر ئو منگال بی.میلیِ دریژ چوی گیس دت ،چپه چپه "گرزه چن " کریا. ئر نوم جا سریِ ی چپه گلنگ وه بن سوز بُنیا ،قیلی میره سوز و زنگُله برنج گُجریِ ئر قی دولاویز بیتی. ئیسگه  ئی ژیر قرت جِنِک ئایلل پوسمو کنیایه.

بق بقو =رنگارنگ
تویشگ=بسیار تنگ
گلونه=دامدار
بیزه=ویار زن بار دار
هر و منگال =وسایل تزیین که به لباس و بدن آویزان کنند
قوه =ستره ی مخصوص کودکان
دولاویز=آویزا
گرزه چن =نوعی بافت با زلف بلند یا طناب یا دسته های قلماسنگ


#مهدی_زینی



@asredelfan
‍ تِیژ / teez»
"تیژ" واژه ای لکی که دارای چندین معناست.1.بر برندگی  وسایلی مانند :کارد ،خنجر،چاقو و هر وسیله ی بریدن دلالت د ارد.2.به طور اصطلاحی به افراد زبر و زرنگ وکسی که در انجام کارها جسارت زیادی دارد گفته می شود .3.گاهی به جریان مواد سیال، مانند آب گفته می شود و به شکل همکرد اسم جدیدی می سازد،مانند :تیژاو (تیژئاو)که رودخانه ای در نورآباد است که در تنگ گاوشمار به کشکان می ریزد.این رودخانه هم اکنون همانند دیگر رودها کم آب است اما در گذشته به خاطر آب فراوان و حرکت تند آن به این نام موسوم گردیده است. این واژه در کنایات واصطلاحات لکی زیاد آمده است ،از جمله در اصطلاح " چه کو تیژ کردن " (چاقو تیز کردن )که بر آماده شدن برای انجام امری ضروری یا تنبیه کسی  دلات دارد. همچنین اصطلاح " دنو تیژ کردن " (دندان تیز کردن ) که بر  طمع ورزیدن و مترصد امری نشستن است.
گیزه روو فره،مِر بی چوی تیژاو/ ماوای ماییل زرد ئو حلوا بین (شعر سیمره)
مِر=در اصل به معنای کسی است که قهر کرده ودر گوشه ای با حالت غم نشسته است،اما در اصطلاح به رودخانه ای که آبش دارای گردابهای فراوان و سهمگین است دلالت دارد. .به طور کلی گرداب خطرناک.
در زبان پهلوی به شکل "تِژ" tez  تِز" و به معنی تیز،بران ،صدای زیر ،تن و سریع آمده است.در فرهنگ  عمید این واژه صفت را به معنای هر چیزی که نوک یا لبه ی آن بسیار نازک وبرنده باشد ،مثل شمشیر و غیره آمده است.
منابع : فرهنگ پهلوی ،ژاله آموزگار و دیگران /فرهنگ عمید

#مهدی_زینی


@asredelfan
‍ «نوم نازاری»
هنگام تولد و شاید قبل از آن مردم برای فرزندانشان نام مشخص می کنند.این نامگذاری با توجه به دین،مذهب، فرهنگ،رسوم و مانوسات محیط پیرامون خود انجام می گیرد.نام افراد بر شخصیت و مسیر زنگی او در آینده تاثیر فراوان دارد.در اینجا بحث ما چیزی دیگر است و به نظرات روانشناسانه توجهی نداریم.
برخی اسامی دارای بسامدی فراوان هستند و برخی اندک.در هر صورت انتخاب نام نیک برای فرزندان هم از جنبه ی دینی و روانشناخی و اجتماعی مهم هست و هم از جنبه ی فرهنگ غالب.
در مناطق لک نشین برای نامگذاری از این قاعده پیروی می شود و استثنایی وجود ندارد.تاثیر محیط اطراف بسیار چشم گیر است.اما بعد از نامگذاری اسامی نو و زیبا و گاه خنده آور و گاه درد سر ساز در آینده ظاهر می شوند. این نامگذاری را نمیتوان همیشه زیبا خواند بلکه گاهی حاصل یک بی توجهی و سهل انگاری اطرافیان مخصوصا پدر و مادرهاست.
در زیر به چندین نمونه اشاره می شود. امیدوارم چنانچه در میان این اسامی نوعی همسانی در بین خانواده و نزدیکان خوانندگان هست ، به دل نگیرند زیرا این امر تصادفی است.« نوم نازاری» اسمی است که افراد با شوق و ذوق روی فرزندشان ،زنشان،شوهرشان و یا دوستانشان می گذارند.
در زبان لکی اقدس را اخدس می گویند اما اسم نازاری آن اخی است که با تغییر لحن ادا می شود.
اخدس= اخی/ رحمت = رَمه/ دولت‌بانو، دوله/گلبانو،گل عنبر،گل آفتاو و.....= گَله ،گُلَکه / دلور = دلی،دله/بختیار = بخه / قنبر= قُمی/شمس الله= شَمی/ هر اسم زنانه ای را ممکن است طلا صدا بزنند.چیمل ،کول کس،هرنگ ، گاوی ، چو دس، آسا، دار و ندار، هناسی که اخیر به نفس تبدیل شده است.و.......
گاهی این نامها با توجه به اندام و یا نشات گرفتن از داستان یا گفته ای که رایج است ، مسمی می گردد..مثلا کسی که قدی کوتاه داشته باشد با توجه به پاچای نوژیله به این اسم خوانده می شود.همچنین اگر پاهای پهن داشته باشد، می گویند دوال پا.این اسامی ممکن است جنبه ی توهین اشته باشد.
اگر کسی بینی بسیار بزرگ داشته باشد به پته مشهور می گردد.برخی افراد به شکل جانوران شباهت دارند که به همان نام خوانده می شوند.کسانی که به «چِز» شبیه هستند ، چزه نامیده می شوند.
از این دست اسامی بی نهایت است که فرصتی و نوشتاری بلند می طلبد.

#مهدی_زینی

@asredelfan
Ещё