عاشقانه های فاطیما

#story
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
791
подписчик
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
۱۳ اکتبر: بالاخره بخت، در خانۀ مرا هم کوبید! می‌بینم و باورم نمی‌شود. زیر پنجره‌های اتاقم جوانی بلندقد و خوش‌اندام و گندم‌گون و سیاه‌چشم قدم می‌زند. سبیلش محشر است! با امروز، پنج‌ روز است که از صبح کلۀ سحر تا بوق سگ، همان‌جا قدم می‌زند و از پنجره‌های خانه‌مان چشم برنمی‌دارد. وانمود کردم بی‌اعتنا هستم.

۱۵ اکتبر: امروز از صبح، باران سیل‌آسا می‌بارد اما طفلکی همان‌جا قدم می‌زند؛ به پاداش از خود گذشتگی‌اش چشم‌هایم را برایش خمار کردم و یک بوسۀ هوایی فرستادم. لبخند دلفریبی تحویلم داد. او کیست؟ خواهرم واریا ادعا می‌کند که «طرف»، خاطرخواه او شده و به خاطر اوست که زیر شرشر باران، خیس می‌شود. راستی که خواهرم چقدر اُمُل است! آخر کجا دیده شده که مردی گندم‌گون، عاشق زنی گندم‌گون شود؟ مادرمان توصیه کرد بهترین لباس‌های‌مان را بپوشیم و پشت پنجره‌ها بنشینیم. می‌گفت: «گرچه ممکن است آدم حقه‌باز و دغلی باشد اما کسی چه می‌داند شاید هم آدم خوبی باشد» حقه‌باز!...این هم شد حرف؟! مادرجان، راستی که زن بی‌شعوری هستی.

۱۶ اکتبر: واریا مدعی است که من زندگی‌اش را سیاه کرده‌ام. انگار تقصیر من است که «او» مرا دوست دارد، نه واریا را! یواشکی، از راه پنجره‌ام، یادداشت کوتاهی به کوچه انداختم. آه که چقدر نیرنگباز است! با یک تکه گچ، روی آستین کتش نوشت: «نه حالا». بعد قدم زد و قدم زد و با همان گچ، روی دیوار روبه‌رو نوشت: «مخالفتی ندارم اما بماند برای بعد» و نوشته‌اش را فوری پاک کرد. نمی‌دانم علت چیست که قلبم به شدت می‌تپد.

۱۷ اکتبر: واریا آرنج خود را به تخت سینه‌ام کوبید. دخترۀ پست و حسود و نفرت‌انگیز! امروز «او» مدتی با یک پاسبان حرف زد و چندین بار به سمت پنجره‌های خانه‌مان اشاره کرد. از قرار معلوم دارد توطئه می‌چیند! لابد دارد پلیس را می‌پزد...راستی که مردها، ظالم و زورگو و در همان حال، مکار و شگفت‌انگیز و دلفریب‌اند!

۱۸ اکتبر: برادرم سریوژا، بعد از یک غیبت طولانی، شب دیروقت به خانه آمد. پیش از انکه فرصت کند به بستر برود، به کلانتری محله‌مان احضارش کردند.

۱۹ اکتبر: پست‌فطرت! مردکۀ نفرت‌انگیز! این موجود بی‌شرم، در تمام دوازده روز گذشته، به کمین نشسته بود تا برادرم را که پولی سرقت کرده و متواری شده بود، دستگیر کند.

«او» امروز هم آمد و روی دیوار مقابل نوشت: «من آزاد هستم و می‌توانم». حیوان کثیف!...زبانم را درآوردم و به او دهن‌کجی کردم!




نقل از دفتر خاطرات یک دوشیزه|آنتوان چخوف|ترجمه: سروژ استپانیان
•••




◐ فیلم بن‌بست، از فیلم‌های خوش‌ساخت و خوب تاریخ سینمای ایران به کارگردانی پرویز صیاد، اقتباسی از داستان «نقل از دفتر خاطرات یک دوشیزه» می‌باشد.

برای دانلود فیلم لینک پایین (تلگرام) را فشار دهید:

Dead End (1977)
Director: Parviz Sayyad

بن‌بست
کارگردان: پرویز صیاد

https://t.me/Our_Archive/512



@asheghanehaye_fatima|#Story|#Chekhov|#S_Estepanian|#Cinema